مواردی که در این مقاله مورد بررسی قرار می دهیم :
- ماهیت فرم در سیستم و محتوا
- انتظارات از فرمال
- قراردادها و تجربه
- کنش و واکنش
- ثبت کامنت و مشاهده نظر سایر دوستان (در انتهای مقاله)
فُرم بمثابه سینما
در باب اهمیت و مفهوم فرم
-
فرم در قالب یک سیستم
در ارتباط با مخاطب، یعنی انسانی که نمایشنامه را می بیند، رمان را می خواند، به موسیقی گوش می دهد با فیلم را تماشا می کند. اولین چیزی که مطرح می شود فرم هنری است.(ادراک) در تمام مراحل زندگی یک فعالیت است. در حالیکه در خیابانی قدم می زنید، محیط اطراف را به دنبال یافتن ظواهر چشمگیر-چهره یک دوست یک علامت اشنا، نشانه شروع باران-می کاوید.
ذهن هرگز استراحت نمی کند. مدام در جستجوی نظم و معناست و جهان را برای یافتن نقيض الگوهای همیشگی ورانداز می کند. آثار هنری بر این قابلیت پویا و وحدت بخش ذهن انسان متکی هستند. فعالیت نمی تواند در خود اثر هنری باشد. یک شعر فقط تعدادی کلمه روی کاغذ است و یک آهنگ صرفا ارتعاشات صوتی است و یک فیلم عبارت است از نقوش سایه روشنی بر روی پرده، اشیا کاری انجام نمی دهند. پس ظاهرا اثر هنری و ادراک کننده آن به یکدیگر وابسته هستند.
می توان درباره اینکه یک اثر هنری چگونه ما را بر می انگیزد تا فعالیتی از ما سر بزند توضیح بیشتری داد. این انگیزش ها اتفاقی نیستند، در قالب سیستم ها سازماندهی شده اند. سیستم عبارت است از گروهی از عناصر که به هم وابسته اند و روی هم تاثیر می گذارند. بدن انسان یک چنین سیستمی است. اگر یکی از اجزا مثلا قلب از کار باز بماند تمامی اجزا در معرض خطر قرار خواهند گرفت.
یک فیلم هم مانند این مثال، صرفا مجموعه ای تصادفی از عناصر نیست. یک فیلم مانند همه آثار هنری واجد فرم است. منظور از فرم، در مفهومی عام، آن سیستم کلی است که بیننده در فیلم دریافت می کند. فرم عبارت است از آن سیستم فراگیر حاکم بر روابط بین عناصر که می توانیم در یک فیلم کامل درک کنیم.
-
فرم در برابر محتوا
اغلب چنین فکر می کنند که (فرم) به عنوان یک مفهوم در مقابل آن چیزی است که (محتوا) خوانده می شود. از این فرض چنین بر می آید که یک شعر یا یک قطعه موسیقی با یک فیلم مثل یک کوزه است که داخل آن حاوی چیزی است که می توانست در یک فنجان با سطل آب هم جا بگیرد.
بر اساس این فرض، فرم اهمیتی کمتر از آنچه که فرضا محتوای آن است خواهد داشت. این فرض قابل قبول نیست. اگر فرم آن سیستم کلی است که بیننده به فیلم منتسب می کند. دیگر درون یا بیرونی وجود نخواهد داشت.
هر جزء متشكله به عنوان بخشی از الگوی فراگیری که ادراک می شود؛ کارکرد دارد. بنابراین خیلی چیزها را که بعضی ها محتوا تلقی می کنند. ما به مثابه عناصر فرمال در نظر می گیریم از نظر ما موضوع و مفاهیم انتزاعی همه در سیستم کلی اثر هنری حل می شوند.
آنها ممکن است ما را به طرح انتظارات خام یا استنباط های خاص سوق دهند. مخاطب این عناصر را به یکدیگر مربوط می کند و آنها را به کنش و واکنشی پویا وا می دارد. در نتیجه موضوع و مفاهیم تا حدودی متفاوت می شوند از آنچه که در خارج از اثر هنری بوده اند.
در فیلمی مثل«تولد یک ملت» اثر «دیوید وارک گریفیت» ، جنگ داخلی یک محتوای خنثی نیست بلکه وارد روابط با سایر عناصر فیلم یعنی داستان دو خانواده، افکار سیاسی درباره بازسازی و سبک حماسی فیلم در صحنه های نبرد می شود. فرم فیلم گریفیث شامل عناصری است که جنگ داخلی را به طریقی هماهنگ با سایر عناصر فیلم نمایش می دهند.
-
انتظارات فرمال
مهم ترین سوال در این بخش این است که فرم چگونه بر تجربه ما از یک اثر هنری تاثیر می گذارد؟ نخست باید بدانیم که فرم در ما این احساس را ایجاد می کند که هر چیزی سر جای خودش است. چرا وقتی کاراکتری که قبلا یک نظر دیده بودیمش یک ساعت بعد دوباره ظاهر می شود یا وقتی شکلی با شکل دیگر درون قاب به تعادل می رسد، ما ارضا می شویم؟ برای اینکه چنین روابطی بین اجزا نشان می دهند که آن فیلم قوانین با قواعد خاص خودیعنی سیستم خاص خودرا داراست.
علاوه بر این، فرم یک اثر هنری. نوع خاصی از درگیر شدن بیننده را موجب می شود. ما در زندگی روزانه اشیای دور و بر را به طریقی عملی ادراک می کنیم ولی در یک فیلم اشیایی که روی پرده دیده می شوند فاقد چنین غایت عملی برای ما هستند.ما می توانیم آنها را به صورتی متفاوت ببینیم. ما در حال تماشای الگویی هستیم که دیگر مانند دنیای روزمره حي و حاضر نیست. بلکه جزئی حساب شده در درون یک کلیت خو بسنده شده است.
فرم فیلم حتی ما را وا می دارد که انها را دوباره ببینیم. گرد عادت را می تکاند و لرزهای تازه برای شنیدن، دیدن، احساس کردن و اندیشیدن پیشنهاد می کند. فرم هنری ممکن است مارا بسوی ایجاد انتظاراتی سوق دهد و بعد ان انتظارات را بلافاصله یا در پایان برآورد کند. ما اغلب هنر را با صلح و صفا قرین می دانیم ولی آثار هنری زیادی هستند که دارای کشمکش، تنش و شوک اند. یک کار هنری ممکن است با ناموزونی ها با تناقض هایش احساس ناخوشایندی در ما بیدار کند.
افراد زیادی هستند که موسیقی آتونال، نقاشی آبستره با سورنالیستی و نوشته های خود را آزاردهنده می یابند. همینطور کارگردانهای مهمی هستند که فیلم های آنها به جای اینکه به ما ارامش بدهند؛ تکامان می دهند. چنانجه در تدوین فیلم «اکتبر» آیزشتاین یا روایت مبهم «سال گذشته در مارین باد» اثر آلن رنه خواهیم دید یک فیلم ممکن است متکی بر تناقض ها و ناموزونی ها باشد.
هدف محکوم کردن یا تخطئه کردن چنین فیلم هایی نیست، بلکه درک این نکته است که این فیلمها ضمن آزار دادن ما، هنوز در ما انتظارات فرمال ایجاد می کنند.
در واقع اگر ما بتوانیم انتظارات فرمال خود را مطابق یک اثر آزاردهنده تنظیم کنیم، ممکن است حتی بیشتر از اثری که انتظارات ما را به سادگی بر می اورد با آن رابطه برقرار کنیم، این آثار هنری آزار دهنده ممکن است کمتر از اثار متعارف واجد یکپارچگی باشند. ولی ارزش تجزیه و تحلیل دارند،بخشی به این دلیل که انتظارات عادی و ضمنی ما درباره فرم را به ما آشکار می کنند.
حد و مرزی برای تعداد بالقوه تنظیمات فرمالی که یک فیلم می تواند خلق کند وجود ندارد و اگر ما خود را مهیای کشف انواع اشارت های کمتر آشنا در فیلم های ممتنع بکنیم. تنها در این صورت است که لذت خود از سینما را به طور کلی افزایش خواهیم داد.
شما را دعوت به مطالعه مقاله تئوری هنر سینما از سری مقالات تخصصی استودیو کاتشو می کنیم
-
قراردادها و تجربه
فرم abac نکته ای را برای شما روشن میکند. شما برای اینکه چنین ترکیبی را حدس بزنید. از تجربه پیشین خود مدد گرفتید. اطلاع شما از ترتیب حروف الفبا باعث می شود که abax را به عنوان یک شق فرمال نپذیرید. این حقیقت نشان میدهد که فرم زیباشناحتی یک فعالیت محض منفک از سایر تجارب نیست. این معنا که ادراک ما از فرم وابسته است به تجربه پیشین ما، دارای دلالتهای مهمی هم برای هنرمند و هم برای مخاطب است.
دقیقا به این دلیل که آثار هنری مصنوعاتی انسانی هستند و از آنجا که هنرمند در بطن تاریخ و اجتماع زندگی میکند، او نمیتواند اثر خود را به هر طریق، بر کنار ار تاثیر اثار دیگر و اوضاع جهان به طور عام بداند. یک سنت، یک سبک مسلط، یک فرم رایج برخی از این عناصر در انواع گوناگون اثار هنری مشترکند. جنب خصائص مشترک را معمولا قرا دادها مینامند.
مثلا یکی از قراردادهای ژانر موزیکال این است که کاراکتر های فیلم میخوانند و می رقصد،قراردادی که«جادوگر شهر زمرد» آن را پذیرفته است یکی از قراردادهای فرم های روایی این است که روایت مسائل مبتلا به کاراکتر را میکند، و فیلم «جادوگر شهر زمرد» یا «برگرداندن دوروتی به کانزاس» این قرارداد را میپذیرد.
مجموعه قراردادها تشکیل هنجارهایی را میدهند در مورد اینکه چه چیزی مناسبت دارد یا در یک سنت خاص چه انتظاری میرود. هنرمندان با پیروی از هنجارها یا برهم زدن آنها آثار خود را به دیگر آثار مرتبط می کنند. از نظرگاه بیننده، ادراک فرم هنری از اشارتهای درونی اثر و از تجربیات پیشین بیننده حاصل خواهد شد.
ولی هر چند قابلیت ما برای شناسایی اشارتهای فرمال ممکن است ذاتی باشد، عادات و انتظارات بخصوصی که با خود وارد اثر هنری کرده ایم توسط سایر تجربه های حاصل از زندگی روزمره و دیگر آثار هنری راهبری خواهند شد.
اغلب قراردادها هنر را از زندگی جدا می کنند و تلویحا می گویند که «در آثار هنری از این دست، قوانین واقعیت های زندگی روزانه قابل تعمیم نیست، طبق قواعد این بازی چیزی غیر واقعی می تواند اتفاق بیفتد.» تمامی آثار هنری سبک پردازی شده، از اپرا، باله، لال بازی گرفته تا کمدی و ژانرهای دیگر همه متکی هستند بر اشتیاق بیننده، به تعلیق گذاشتن قوانين و تجارب عادی و پذیرش قراردادهای بخصوص.
اصرار بر اینکه این قراردادها غیر واقعی هستند و یا پرسیدن اینکه چرا (تريستان) برای ایزولده) آواز می خواند یا چرا باستر کیتون نمی خندد، کار بیهوده ای است. اغلب، تجارب پیشین مربوط به ادراک فرم، تجارب زندگی روزانه نیستند، بلکه از برخوردهای قبلی ما با آثار هنری که دارای قراردادهای همانند بوده اند ناشی می شوند ژانرها یا انواع آثار هنری حاوی نمونه های متقاعد کننده ای از بکارگیری قراردادهای پذیرفته شده هستند.
اگر ما از یک داستان اسرار آمیز انتظار داریم که در پایان معما را حل کند، این ناشی از تجارب زندگی نیست بیشتر معماهای زندگی واقعی حل ناشده باقی می مانند بلکه یکی از قواعد ژانر اسرار آمیز این است که معما در پایان حل می شود. همینطور (جادوگر شهر زمرد) یک فیلم موزیکال است و ژانر موزیکال این قرارداد را که کاراکترها می رقصند و آواز می خوانند به کار می گیرد. فیلم هم همانند دیگر رسانه های هنری، اغلب از ما می خواهد که انتظارات خود را مطابق قراردادهای یک ژانر بخصوص تنظیم کنیم.
سرانجام باید بدانیم که اثر هنری می تواند قراردادهای جدید خلق کند. یک اثر بسیار بدیع، ممکن است ابتدا عجیب به نظر برسد، چون از پیروی از قواعدی که ما انتظار داشته ایم سر باز زده است. نقاشی کوبیستی، موسیقی دوازده صدایی و رمان در دهه ۱۹۵۰ فرانسه ابتدا به دلیل امتناع از پیروی از قراردادها مشکل به نظر می رسیدند.
ولی توجه عمیق تر نشان خواهد داد که آثار غیر متعارف، قواعد خاص خود را دارند و سیستم فرمال غیر مرسومی را خلق می کنند که می توانیم آنها را بشناسیم و به آنها واکنش نشان دهیم. سرانجام، سیستم های جدیدی که توسط آثار غیر متعارف ارائه می شوند، ممکن است خود تبدیل به سرمشق ها یا قراردادهای جدید شده و انتظارات جدیدی به بار بیاورند.
-
فرم و احساس
مطمئنا احساسات نقش بزرگی در تجربه ما از فرم دارند. برای درک این نقش، اجازه بدهید بین عواطف بازآفرینی شده در اثر هنری و واکنش احساسی که به بیننده دست می دهد تمایز قائل شویم. اگر بازیگری تظاهر به درد می کند، احساس درد در درون فیلم بازآفرینی شده است. از طرف دیگر، اگر بیننده ای که یک حالت درد بار را می بیند، به خنده بیفتد (چیزی که در فیلم های کمدی معمول است احساس سرخوشی به بیننده دست داده است.
هر دو نوع احساس دلالتهای فرمال دارند. احساس های بازآفرینی شده در درون فیلم به مثابه اجرائی از سیستم کلی فیلم روی هم تاثیر متقابل می گذارند. مثلا آن تظاهر به درد ممکن است از طریق پیچ و تاب کمدین هم دوباره تایید شود. حالت موذیانه یک کاراکتر ممکن است ما را برای افشا شدن جنبه های شرارت آمیز او آماده کند یا یک چشم انداز شاد ممکن است در تقابل با منظره ای غم انگیز قرار گیرد.
یک حادثه غم انگیز ممکن است با یک تدوین یا موسیقی شوخ تخفیف یابد. همه احساس های حلضر در یک فیلم ممکن است از خلال فرم آن به صورتی دیده شوند که بطور سیستماتیک به یکدیگر مرتبط هستند.
-
کنش و واکنش
واکنش های احساسی تماشاگر نیز به فرم بستگی دارد. دیدیم که چگونه اشارتهای یک اثر هنری با تجارب پیشین ما بخصوص تجارب ما از قراردادهای هنری تاثیر متقابل دارد. اغلب، فرم در اثر هنری به سوی واکنش های دم دستی در برابر تصاویر خاص (به عنوان مثال جنسیت، نژاد، طبقه اجتماعی) می گراید.
ولی فرم می تواند به عوض مراجعه به واکنش های احساسی شناخته شده، واکنش های احساسی جدیدی خلق کند. همچنان که قراردادهای فرمال اغلب، درک معمول ما از تجارب زندگی واقعی را به حالت تعلیق در می آورد، فرم هم می تواند ما را به فراروی از واکنشهای هر روزه رهنمون شود.
آدمهایی که ما در زندگی روزمره خود خوار می شماریم، ممکن است در یک فیلم کاراکترهای بسیار دوست داشتنی باشند، تماشای فیلمی درباره موضوعی که در زندگی معمول مورد بیزاری ماست، ممکن است بسیار جذاب باشد.
یکی از علل این رخدادها در آن طریق سیستماتیکی است که طی آن ما با فیلم درگیر می شویم. در(جادوگر شهر زمرد) ممکن است مثلا شهر زمرد به نظر ما بسیار جذابتر از کانزاس باشد، ولی از آنجا که فرم فیلم ما را به همدلی با دوروتی در اشتیاق او برای بازگشت به خانه می کشاند. وقتی در پایان دوروتی به کانزاس بر می گردد احساس رضایت شدیدی به ما دست می دهد. قبل از همه و بیشتر از همه جنبه دینامیک فرم است که احساسات ما را درگیر می کند.
مثلا انتظارات، احساسات را بر می انگیزد. برای ایجاد انتظار درباره «بعد چه می شود»باید تا حدودی احساس در آن موقعیت چاشنی شود. تاخیر در بر آوردن یک انتظار تعليق- ممکن است موجد اضطراب یا همدلی شود.(آیا كارآگاه، جانی را پیدا خواهد کرد؟، آیا پسره به دختره خواهد رسید؟ آیا ملودی دوباره تکرار خواهد شد؟) انتظارات برآورده شده ممکن است احساسی از رضایت خاطر و تسکین به بار آورد.
معما حل شده، پسره به دختره رسیده، ملودی اول تکرار شده انتظارات فریب خورده و کنجکاوی درباره گذشته ممکن است ایجاد سردرگمی یا دلبستگی شدیدتر بکند (پس این یارو کارآگاه نبوده؟! این یک داستان عشقی نیست؟! آیا ملودی دومی جانشین ملودی اول شده؟).
توجه داشته باشیدکه همه این احتمالات ممکن است واقع شوند. یک دستور العمل عمومی که توسط آن یک رمان یا یک فیلم طوری عمل بیاید که واکنش های احساسی درستی را ایجاد کند، وجود ندارد. هر چه هست زیر سر بافت است، یعنی آن سیستم ویژه ای که فرم فراگیر اثر هنری را تشکیل می دهد.
آنچه با اطمینان می توانیم بگوئیم این است که احساسهای دست داده به تماشاگر از کلیت روابط فرمالی که او در اثر هنری درک می کند به ظهور می رسد. یکی از دلایل اینکه ما باید تا حد امکان روابط فرمال بیشتری را در فیلم ادراک کنیم همین است. هر چه ادراک ما غنی تر باشد، واکنش های احساسی ما دقیق تر و پیچیده تر خواهد بود.
-
فرم و معنا
معنا نیز مانند احساس در تجربه ما از اثر هنری اهمیت دارد. تماشاگر به مثابه یک مخاطب فعال دائما اثر هنری را از نظر معنا می سنجد، انواع معانی که تماشاگر به یک اثر نسبت می دهد ممکن است در حد چشمگیری متفاوت باشد. در کوشش برای دیدن لحظات معنی دار یک فیلم به مثابه اجزای یک کل بزرگتر بهتر است تک تک لحظات معنی دار فیلم را در مقابل یکدیگر بچینیم.
بعضی بیننده ها از دیدن یک فیلم انتظار دارند که درسهای بزرگی درباره زندگی از آنها یاد بگیرند. آنها ممکن است فیلمی را به خاطر داشتن پیامی مهم یا در خور بستایند. اگر چه معنا مهم است ولی این شیوه برخورد، اغلب به دلیل اینکه فیلم را به دو بخش محتوا (معنا) و فرم (محمل معنا) تقسیم می کند، غلط است.
-
مفهوم ارزیابی
مردم در گفتگو درباره یک اثر هنری، اغلب، آنرا ارزیابی می کنند، یعنی، در مورد خوبی با بدی آن اظهار نظر می کنند،مقاله های انتقادی در مجله های عمومی تماما به این دلیل چاپ می شوند که به ما بگویند فیلمی ارزش دیدن دارد یا نه، دوستان ما اغلب اصرار می کنند که جدیدترین فیلم مورد علاقه آنها را ببینیم.
ولی در بیشتر موارد می بینیم فیلمی که یک نفر دیگر آن را ستوده بود. از نظر ما فیلم متوسطی است. این ما را به این حقیقت می رساند که اغلب مردم فیلم ها را فقط براساس سلیقه های خاص خود ارزیابی می کنند.
پس چطور می توانیم فیلم ها را بگونه ای ارزیابی کنیم که این ارزیابی بر پایه هایی از عینیت استوار باشد؟می توان با درک این واقعیت شروع کرد که بین سالائق شخصی و داوری های ارزشی مردم تفاوت هست.گفتن«من این فیلم را دوست دارم»یا«از این فیلم بدم می آید»که مترادف«این فیلم، فیلم خوبی است»یا «این فیلم، چيز آشغالی است» نیست.در دنیا تعداد قلیلی هستند که فقط از بزرگترین شاهکارها لذت می برند.
بیشتر مردم می توانند از فیلمی که می دانند خیلی خوب نیست، لذت ببرند.این کاملا معقول است مگر اینکه بخواهند دیگران را متقاعد کنند که فیلمهای مورد پسند آنها جزو شاهکار های مسلم هستند.
در آن صورت دیگران احتمالا به داوریهای آنها وقعی نخواهند نهاد، بنابراین ما می توانيم رجحان شخصی را به عنوان تنها معیار قضاوت در مورد کیفیت یک فیلم کنار بگذاریم. در عوض،منتقدی که می خواهد به یک ارزیابی نسبتا عینی دست بزند، ازمعیار های ویژه ای استفاده خواهد کرد.معیار عبارت است از استانداردی که درقضاوت آثارزیادی قابلیت تعمیم داشته باشد.
بدین طریق، منتقد،اساسی برای مقایسه فیلم اعم از نظر کیفیت نسبی در اختیار خواهد داشت. معیار های گوناگونی برای ارزیابی فیلم ها وجود دارند. برخی فیلم ها را بر اساس معیار های (رئالیستی)ارزیابی میکنند. یعنی فیلم از واقعیتی که آنها فکر میکنند واقعیت است پیروی میکند یا نه.
علاقه مندان تاریخ نظامی ممکن است یک فیلم را تماما بر این اساس قضاوت کنند که سلاح های استفاده شده در صحنه های نبرد درست انتخاب شده اند یا نه، روایت، تدوین، شخصیت پردازی، صدا و سبک بحری ممکن است برای آنها چندان اهمیتی نداشته باشد.
برخی دیگر، فیلم رابخاطر اینکه رویداد آن پذیرفتنی نیست محکوم میکنند، آنها با گفتن اینکه چه کسی باور میکند که الف، ب را درست سر بزنگاه ملاقات کند؟ صحنه ای را رد می کنند. در حالیکه ما قبلا دیدیم که آثار هنری، اغلب، قوانین واقعیت را نقض می کنند و تابع قراردادها و قواعد درونی خودشان هستند. ممکن است معیار های اخلاقی در ارزیابی فیلم ها مورد استفاده قرار گیرند. در محدودترین حالت ممکن است وجوه مختلف یک فیلم خارج از بافت سیستم فرمال فیلم داوری شوند.
بینندگانی ممکن است هر فیلم حاوی صحنه های برهنگی و هرزگی را بد بدانند، درحالیکه از نظر عده دیگری دقیقا همین جنبه ها شایان تحسين باشند. درحالتی وسیع تر،بیننده ها و منتقدین ممکن است برای ارزیابی اهمیت کلی یک فیلم، معیارهای اخلاقی را به کار بگیرند. در این صورت سیستم فرمال كل فیلم نیز اهمیت پیدا می کند.
فیلمی ممکن است به دلیل دیدگاه کلی اش اززندگی، بدلیل تمایل به نشان دادن نقطه نظرهای متخالف یا به دلیل گستره احساسی اش فیلم خوبی ارزیابی شود. باوجود اینکه معیار های(رئالیستی) و اخلاقی برای بعضی مواد کاملا مناسبند، این نوشته معیار هایی را پیشنهاد میکند که فیلم را به مثابه یک کل متری ارزیابی می کنند. چنین معیارهایی به ما اجازه می دهند که تا حدامکان فرم فیلم راموردتوجه قراردهیم.
(یکپارچگی)، یکی ازاین معیارهاست
این کیفیت که اغلب به آن وحدت می گویند، از دیرباز بعنوان یک عامل مثبت در اثر هنری تلقی می شده است.
همچنین است در مورد شدت تاثير، اگر اثر هنری، جاندار، تکان دهنده و احساس برانگیز باشد،ممکن است اثری بسیار با ارزش ارزیابی شود. معیار دبگر (پیجیدگی)است. میتوانیم ادعاکنیم که درصورت مساوی بودن سایرچیزها، فیلمهای پیچیده خوب هستند.
کیک فیلم پیچیده نیروی ادراکه مارا درچندین سطح درگیر می کند، روابط چندجانبه اي میان چندین عناصر فرمان جداگانه برقرار می کند و الگوهای فرمال جذاب خلق می کند.معیار فرمال دیگر (بداعت) است، البته بداعت به خودی خود بیهوده است.
چیزی فقط به خاطر اینکه متفاوت است نمیتواند خوب هم باشد، ولی اگر هنرمندی یک قرارداد آشنا را می گیرد و به طریفی مورد استفاده قرار میدهد که تازگی دوباره ای بیاید، با نظام جدیدی از امکانات فرمال خلق کند.
برگرفته از کتاب «هنر سینما»
دیوید بوردول ، کریستین تامسون
نویسنده
احسان آریا
استودیو فیلمسازی کاتشو
- ساخت تیزر تبلیغاتی
- ساخت موشن گرافیک
- ساخت فیلم صنعتی
- ساخت فیلم مستند
- خدمات ویدیو مارکتینگ
- ساخت فیلم مراسم
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
مرسی از مقاله خوبتون خیلی کامل درباره فرم در سینما صحبت کردین مخصوصا بخش آخر خیلی خوب بود.
من اوایل راه فرا گرفتن تئوری سینما هستم
مرسی بابت انتشار این مقاله کامل و مفید درباره فرم سینمایی
خیلی استفاده کردم
همواره دنبالتون می کنم
پایدار باشید
ممنون از توجه شما دوست گرامی
موفق باشید
خیلی خوب مرسی بابت این مقاله جامع
این پرسش هم مطرح هست که ارزش یک اثر هنری به فرم آن بستگی دارد یا به محتوایش؟
ممنون میشم جواب این سوالو بدین
حب مشخصا همونطور که می دونید در مواجه با آثار سینمایی همواره دو سبک برخورد وجود دارد. “فرم گرا” و “محتوا گرا”
به نظر بنده هر دو دید فرم گرا و محتوا گرا، دچار یک افراط و تفریط بیش از اندازه هستند که آنها را از مرحله به کلی پرت میکند.
در واقع هم فرمالیست ها در اشتباه هستند هم محتواگرایان دچار بدخیالی
فرم و محتوا (در کنار تکنیک) در کنار یکدیگر معیار سنجش یک اثر هنری در قالب یک فیلم و … هستند.
اما اینکه آیا تاثیر متقابل هر یک بر دیگری با هم برابر است پاسخ منفی است.