مواردی که در فیلم باله مکانیکی مورد بررسی قرار می دهیم :
- بررسی سینمای شاعرانه و ویژگی های آن
- جدایی فیلم های هنری از سینمای عامه پسند
- درباره ی فرنان لژه (نقاش فرانسوی) از بنیان گزاران کوبیسم
- تاثیر هنرمندان و نقاشان از مدرنیته
- بررسی و تحلیل درون مایه فیلم باله مکانیکی
- مشاهده تریلر فیلم باله مکانیکی (در انتهای مقاله)
ویژگی سینمای شاعرانه
در طول تاریخ سینمای مستند و داستانی ایران و جهان، فضا سازی شاعرانه به وسیله ی زبان و بیان تصویری که منجر به پیدایش فیلم شاعرانه شده است برخورداز از زبان استعاری، آشنایی زدایی، ساختار شکنی، خرق عادت و هنجار گریزی برای آفرینش اثری رویاگونه بوده است. فیلم شاعرانه با بکارگیری زبان رمزی و تمثیلی، ایجاد ابهام در تصاویر و پیچیدگی در ساختار روایت، در تلاش است تا از سطح تجربیات روزمره زندگی، فراتر رود و تماشاگرانش را به اندیشیدن و تحلیل پدیده های پیرامونشان وادار کند.
فیلم باله مکانیکی شاعرانه، آوانگار و تجربه گراست که بر عایت هیچ قاعده و قالبی را در حیطه سبک ها و ژانرهای هنری بر نمی تابد و آزادانه از بسیاری از سبک ها بهره می گیرد تا به زیبایی شناسی و زبان بصری تازه ای دست یابد.
ایجاد فضاهای دراماتیک، دقت فراوان در ترکیب بندی نماها، حرکات روان و سیال دوربین، تدوین غیر متعارف، توجه دقیق به جنبه های تجسمی تصویر و عناصر گرافیکی نور، رنگ، حجم، بافت پلان ها و … از ویژگی های مشترک فیلم های شاعرانه اند. سینمای شاعرانه سینمایی پرسشگر و پرسش آفرین است. سینمایی که برای درک مفاهیم استعاری و خوانش رمزهای نهفته در تصاویر آن به دانش نشانه شناسی نیازمندیم.
فیلمسازان آوانگارد
تجربه در نهضت آوانگارد مبتنی بر فرض و تئوری هایی بود که با تئوری و موازین فیلم های دیگر آن زمان مغایر بود. یکی از این فرضیات چنین بود که فیلم باید بیان شخصی هنرمند باشد، نه محصولی صنعتی-تجاری، همانند ملیس و اکسپرسیونیست های آلمان. فیلمسازان آوانگارد این عقیده را که عملکرد اصلی دوربین ثبت واقعیت بیرونیست، رد کردند. همچنین ضمن رد قیاس ادبی و تئاتری از موضوع طرح داستان در شکل قراردادی خود نیز اجتناب میکردند و در مقابل بر اصل مفهوم ادراک تاکید می ورزیدند.
آنها تماشاگران خود را وادار میکردند آنچه را که بر پرده سینما نقش بسته ببینند. یعنی نه مفهوم نمادین اشیاء بلکه شکل بصری آنها و الگوهای واقعی حرکت از دیدگاه هنری را مشاهده کنند. با این که این هنرمندان فیلم هایشان را خالص و مطلق قلمداد کرده و احساس میکردند که بر خلاف آنهایی که به سختی بر قراردادهای ادبی متکی اند، کیفیات بینظیر سینمایی را گسترش می دهند اما در واقع مشابهاتی تازه و معادتی سینمایی از نقاشی، رقص و معماری به وجود میآورند.
جدایی فیلم های هنری از سینمای عامه پسند
به موازات جدایی فیلمهای هنری از سینمای عامه پسند و سرگرم کننده در دهه بیست، یک نوع فیلمسازی رادیکالتر هم پیدا شد: سینمای تجربی، یا آوانگارد مستقل. فیلم های تجربی معمولا کوتاه بودند و بیرون سینمای تجاری تولید می شدند. در حقیقت آنها غالبا کوشش های آگاهانه ای در جهت شکستن قواعد سینمای روایی تجاری می کردند.
در نخستین دهه های سده ی بیستم هنرمندان سبک های مدرنیستی گوناگونی پدید آوردند، جنبش هایی مانند کوبیسم، آبستره، فوتوریسم، دادائیسم و سورئالیسم. در موارد زیادی نقاش ها و یا نویسندگانی که در این سبک ها جا افتاده بودند یکی دو فیلم هم ساختند. در سینمای تجربی این دوره شش گرایش اصلی وجود داشت: انیمیشن انتزاعی، تولیدات مرتبط با دادا، سورئالیسم، سینمای ناب، مستندهای غنایی و روایتهای تجربی.
شکل گیری سورئالیسم در سینمای صامت
دوران شکل گیری سورئالیسم تقریبا با اولین موفقیت های سینمای صامت در میان مردم همراه بود. سورئالیست ها با حساسیتی که به هرچیز تازه یا مدرن داشتند طبیعی بود که سینما را شیوه بیان شور انگیزی بشمارند و از آن استقبال کنند اما جا دارد بگوییم که علت توجه آنها به سینما نه تنها امکانات فنی یا نظام روائی آن بلکه به جهت شگفتی آفرینی سینما بود.
باله مکانیکی اثر دادلی مورفی و فرنان لژه، فیلمسازان آلمانی برای اولین بار در ماه می 192۵ در یکی از سینما های اوفا در برلین نمایش داده شد. باله مکانیکی با عروسک متحرکی که لژه طراحی کرده بود، ادای دینی بود به چارلی چاپلین، که در آن اشیاء نامتجانسی از جمله قطعات ماشین، دیوارکوب ها و تیتر روزنامه ها به صورتی آهنگین به عنوان رقص اشکال تصویری (پلاستیک) متحرک سازی شده بودند.
درباره فرنان لژه ، یکی از ابداع کنندگان سبک کوبیسم
فرنان لژه، نقاش، طراح و چاپگر فرانسوی ست که در سالهای 1881تا 1955 میلادی زندگی میکرد. وی یکی از ابداع کنندگان ” کوبیسم” بود که بر این اساس به سبک خاصی از ” واقعگرایی نو” دست یافت. او با بینشی آینده گرا و با زبانی صریح به ستایش شادمانه جهان صنعتی نوین و انسان سازنده این جهان پرداخت. وی در شهر کان در رشته معماری درس خواند سپس در هنرکده های مختلف پاریس به مدت 4 سال آموزش دید.
وی مانند بسیاری از هنرمندان پیشتاز، تحت تاثیر آثار “سزان” قرار گرفت. در این سالها برای گذراندن زندگی به کار رتوش عکس می پرداخت. وی بعد از گذاشتن چندین نمایشگاه گروهی و نمایشگاه انفرادی و آشنایی با جنبش “پوریسم” ، فیلم “باله مکانیک” را در سال 1923 میلادی ساخت.
فیلم لژه در حقیقت یک باله مکانیکی به سبک آمریکاییست. موفقیت این فیلم سبب شد که موجی از فیلم های سورئالیستی فرویدی و روانکاوی یا مشابه در سینمای آمریکا پدید آید و یکی از درخشان ترین رهروان این مسیر زن جوانی بود به نام مایا دارن که فیلمهای قابل توجهی در این سبک ساخت. یکی از کارهای برجسته اش «مطالعه در تنظیم رقص برای دوربین» نام دارد که در آن به فضا و زمان کار رقصندگان یک باله میپردازد.
تحلیل فیلم باله مکانیکی
این فیلم قطعه موسیقی زیباییست که لژه به زبان سینما ساخته. درست مثل یک باله، همانطور که در باله از حرکات زیبای رقص استفاده می شود، لژه در فیلمش هم از حرکت مکانیکی و خشن چرخ دنده ها، حرکات زیبا و نرمی می سازد که شبیه باله است. با استفاده از همان ریتم و همان رقص. [شاید بتوان گفت] اطلاق مستند به چنین فیلم هایی درست نیست. این فیلم بیانگر میل به ترکیب انرژی ماشین ها با ظرافت باله کلاسیک بود.
لژه مدعی بود سینما وسیله ایست بیانی که فارغ از داستان گویی تجربه، توانایی های گسترده ای دارد که برای دستیابی به آنها نیاز به تجربه، ترکیب شیوه های متفاوت و مکاتب هنرهای دیگرست. او یکی از مهمترین هنرمندان آن دوران است که به دلیل حضورش در جنگ جهانی اول و دیدن تجربه های ویرانگر و هولناک، دنیا را هم، خورد و تکه تکه میدید. تعداد زیادی نقاشی از وی موجودست که در آنها دست و پاهای قطع شده وجه مشترکشان است.
تنها شش سال پس از جنگ جهانی اول بود که او فیلم باله مکانیکی را ساخت که در آن موسیقی همپای تصاویر اهمیت داشت و چیزی شبیه به همان تصاویر ظاهرا بیربط درون فیلم داشت. یعنی ترکیبی از صداهایی مثل آژیر، زنگ اخبار، پیانوی مکانیکی، طبل بزرگ و… بود. در نهایت، فیلم محملی شد از انواع تجربه های ریتمیک مثل تقسیم تصویر به چندین بخش که با لنزهای بخصوصی صورت می گرفت.
تحلیل ساختاری و فرم ابتدایی فیلم باله مکانیکی
چرخش دورانی اشیا درون کادر، تکرار لبخند زنی که با اورلب شدن همان تصویر اتفاق می افتاد، تکرار اشیای هندسی، چرخش دوربین، جا به جایی چهره ها و حرکات آدم ها مثل زنی که مدام پله ای را بالا میآمد، طول همسان و به اصطلاح متریک نماها،کات هایی که سر ضرب با موسیقی تغییر می کردند و پایانش که کلاژی تصویری بود از حرکات کمدین معروف آن زمان و ماندگار امروز چارلی چاپلین.
سازندگان این فیلم ها که داداییست بودند، یک سال بعد از باله مکانیکی به سوررئالیسم پیوستند. داداییست ها سه ویژگی یا ضدیت را همواره رعایت می کردند. ضد هنربودن، ضد منطق بودن و ضد جنگ بودن. آنها مدعی بودند، هنر باید ضد منطق باشد و منطق باید ناخودآگاه غلیان یابد.
شاعرانشان به عنوان نمونه، کلماتی را روی کاغذ می نوشتند و آنها را پخش کرده و سپس دستچین کرده و پشت سر هم ردیف می کردند تا شعری سراییده باشند متفات. نقاشان این سبک نیز هنگام اتمام نمایشگاه شان، همه آثارشان را دور میانداختند! و با این کار نشان میدادند که هنر خریدنی نیست و نباید در موزهها که به آنجا گورستان میگفتند، نگهداری شود.
بررسی و نقد فیلم باله مکانیکی
فیلم بیننده را به قلمرویی می برد که از الگوهای سفت و سخت تفکر عقلانی فراتر میرود. لژه به مدت 12دقیقه، با تصاویری تکان دهنده و وقایعی سریع، بیننده را غرق می کند. در ابتدا، این فیلم چالش برانگیز است – حتی میشود گفت: دیوانه کننده – اما وقتی فیلم را با ریتم های استاکاتو ادامه دهیم ممکن است به قلمرویی برویم که از ساختارهای سفت و سخت ذهن عقلانی فراتر می رود.
لژه به جای خلق یک روایت فیلمیک، کاکوفونی از تصاویر را تهیه کرد. در ابتدا، قرار بود موسیقی آهنگساز آمریکایی جورج آنتیل با این فیلم کوتاه همراه باشد، اما این قطعه در نسخه ای صامت اجرا شد و تا دهه 1990 با موسیقی نمایش داده نشد.
لژه در آغاز کارش در پاریس تحت تأثیر کوبیسم بود، اما پس از خدمت در جنگ جهانی اول به ماشین آلات و فن آوری مدرن علاقه مند شد. این جذابیت منجر به “دوره مکانیکی” نقاشان شد که از حدود 1918 تا 1923 به طول انجامید. با آثاری که از رنگهای جسورانه و عناصر هندسی تشکیل شده است.
از جمله مخروط، استوانه و کره و همچنین اشکال انسانی اولیه. با تصاویر تکه تکه شده از چرخ دنده ها، توربین ها، پیستون ها، موتورها و اهرم ها ، جای تعجب نیست که فیلم از این دوره پدید آمده است. حتی در آثار بعدی لژه همچنان ابراز نگرانی مداوم برای نوآوری مدرن و یک نگاه انسانگرایانه از زندگی شهری در عصر ماشین سازی دیده می شود.
تحلیل سبک دادائیسم
لژه یکی از طرفداران اصلی جنبش سینما بود. هنرمندان دیگری نیز وجود داشتند که می خواستند آنچه را که در فیلم هایشان مانند طرح و داستان برای دستکاری در داستان مشاهده میشد را از بین ببرند. در عوض ، فیلمسازانی که این حرکت را دنبال کردند، شروع به آزمایش و تجربه کردند. تجربه ای از چیزی که با دوربین هایشان -به عبارت دیگر فناوری- قابل دستیابی بود.
سرعت و ریتم تغییر در فیلم نوعی رها شدن را برای بیننده تلقی میکند که به ندرت در محدودیت های زندگی روزمره تجربه میشود. به این معنا که رویکرد لژه نمونهای از دادا است، یک جنبش هنری که در میان وحشت جنگ جهانی اول در اروپا و آمریکای شمالی ظهور کرد.
هنرمندان دادا سبک و زیبایی مشترکی نداشتند، بلکه آنها آرزو داشتند که در برابر تسلط بر ارزش های اجتماعی شورش کنند و در پی خلق یک نوع جدید از هنر با ایجاد فرایند هایی بودند که شانس، پوچی و خودجوش بودن را در آغوش می گرفتند ، چیزی که برخی آنرا “ضد هنری” نامیده اند.
ما در فیلم با تصاویری مواجه هستیم که [تقریبا] همیشه در حال تغییرند و با تصاویر هندسی به نظر بی معنا برخورد می کنند، تا یک واژگان بصری غیرمنطقی پیدا کنند، که تقریبا به طور انحصاری در رویاها یافت میشود. که این موضوع تلاشی برای درک و یا توضیح رقص باله مکانیکی نیست، بلکه در مورد اجازه دادن به تقسیم بخش های عقلانی ذهن است تا اجازه ظهور تصورات ناخودآگاه را بدهد.
تقریبا یک قرن از زمانی که لژه باله مکانیکی را به عنوان تصویرگری ای در قالب یک فیلم از روابط پیچیده بین انسان و ماشین ها خلق کرد گذشته است، اما انرژی دیوانه وار این فیلم همچنان پس از حدود صد سال باز هم بازتاب دارد. فیلمی که میشود از آن به عنوان نخستین نمونه از ساخت موشن گرافیک ها نام برد.
در بحبوحه اختلال مکانیکی فیلم، به نظر می رسد لژه فضایی مناسب را برای تعامل بین افکار و احساسات، بدون ترس و پوچی، آگاهی و ناخودآگاه باز کرده است و در دنیایی که پیام های کوتاه، لایک و قلب و اعلان های مداوم برای جلب توجه ما جبران می شوند، این فیلم تجربی یادآور اهمیت شکسته شدن زنجیره های استدلال متعارف ذهنی ماست.
پ ن 1 : استاکاتو (Staccato) یا مقطع
یک شکل از جمله بندی در موسیقیست که با قرار دادن نقطه ای در بالا یا پایین یک یا چند نت، ارزش زمانی آن را به نصف کاهش می دهد. در این شیوه ابتدا نیمی از ارزش زمانی نت داده شده اجرا و نیمی دیگر به سکوت تبدیل می شود. اجرای استاکاتو در ریتم موسیقی تغییری ایجاد نمی کند و نقطهٔ مقابل حرکتِ متصل محسوب می شود.
پ ن 2 : کاکوفونی (Cacophony)
ترکیبی از صداهای خشن و ناسازگار است. به عبارت دیگر، این شامل استفاده از ترکیبی از صداهای بلند و خشن است. منشاء این کلمه یک کلمه یونانی به معنای “صدای بد” است. استتفاده از کاکوفونی در هر دو بخش ادبیات و همچنین در زندگی روزمره است. به عنوان مثال ، ترکیبی از صداهای مختلفی که در یک خیابان شهری شلوغ یا بازار میشنوید (صدای وسایل نقلیه، پچ پچ مردم، موسیقی از یک مغازه، پارس سگ ها و غیره) نمونه ای از کاکوفونی است.
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم باله مکانیکی
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
مقاله نقد و بررسی فیلم باله مکانیکی و سینمای شاعرانه توسط کاتشو تهیه شده است. کاتشو دارای سال ها تجربه و سابقه درخشان در حوزه ساخت تیزر تبلیغاتی برای برندها و شرکت های گوناگون ، ساخت فیلم صنعتی مناسب برای انواع واحدهای تولیدی ، ساخت فیلم مستند با استفاده از دوربین ها و تجهیزات فیلمبرداری پیشرفته ، ساخت کلیپ اینستاگرام ، یوتیوب و آپارات و ساخت فیلم مراسم می باشد.
نقد فیلم باله مکانیکی در این مقاله بنظرم کامل اومد.
از این که توضیح مختصری رو هم درمورد مکتب ها دادین واقعا متشکرم
اگر ممکنه بازهم این روند رو ادامه بدین تا در عین لذت بردن از نقد ، مطالبی رو هم در رابطه با مکتب های ادبی، یاد بگیریم. تشکر
جای هنرمند تاثیر گذار این سبک خالی بود تو متنتون
از همه نام بردید غیر از سالوادور دالی
در کل تشکر بابت جمع آوری این مقاله ارزشمند 👍
ممنون از لطف و توجه تون
مقاله ای در دست داریم که مجزا در باب سینمای سورئال لوئیس بونوئل به سالوادر دالی مفصل می پردازیم
با ما همراه باشید