مواردی که در مفهوم امپرسیونیسم و فیلم قلب وفادار مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:
- تعریفی کلی از اصطلاح امپرسیونیسم در نقاشی
- چرا جنبش امپرسیونیسم به سینما راه یافت؟
- تحلیل فیلم قلب وفادار
- المان های امپرسیونیسم در فیلم قلب وفادار
- تحلیل مضمونی بر اساس امپرسیونیسم
- تکنیک های کاربردی امپرسیونیسم در میزانسن
- اوج تاثیرات امپرسیونیسم
- مشاهده تریلر فیلم The Faithful Heart (در انتهای مقاله)
- ثبت کامنت و مشاهده نظر سایر دوستان (در انتهای مقاله)
تعریفی کلی از اصطلاح امپرسیونیسم در نقاشی
واژه پرکاربرد هنری امپرسیونیسم، جدای از یک واژه تبدیل به اصطلاحی جدا ناشدنی از تاریخ هنر مدرن شده است که در آثار مورخان مختلف هنری، هنرمندان مدرن، منتقدان و صاحبان اندیشه نو، به کار رفته است. معنی لغوی این واژه، دریافت، برداشت و یا فهم و ادراک شخصی است. در اواخر قرن 19 یعنی از حدود سال 1860 به بعد به آثار نقاشانی مانند کلود منه، کامی پیسارو، سیسلی، اگوست رنوار (پدر ژان رنوار) و… خطاب می شد.
هنرمندان نقاشی که به دنبال دریافت شخصی و احساسی، از محیط اطراف خود به ویژه طبیعت بودند. دریافتی مستقل که هیچ شباهتی به ابژه واقعی اجسام نداشت، و نقاش با قلمو با حرکت های تند و گذرا اشاره ای به حضور ابژه می کرد. این تکنیک به شدت فرم اسلوب گذشته را که تکیه بر تلاش بی وقفه برای بازنمایی واقعیت داشت، زیر سوال برد و به نوعی مخدوش کرد.
هنرمند امپرسیونیست پیش از هنرمندان مدرنیست اکسپرسیونیست، پی به ایجاد تغییر و دگرگونی در آفرینش جهان پیرامون بردند، در دوره ای که به لحاظ تاریخی آغاز شکوفایی هنری در نقاشی به شمار می رفت و جو سیاسی و حکومتی اروپا نسبتا دوره آرامی را سپری می کرد که شاید بتوان گفت به آرامش پیش از طوفان بیشتر شباهت داشت.
هنرمندان امپرسیونیست، در خلال این آرامش در نقاشی به دنبال دگرگونی و نوزایی بودند تا هنر نقاشی را از رخوت تکرار برهانند. هرچند طبق جبر زمان، مطرود قشری از هنرشناسانی قرار گرفتند که وقعی به نوآوری تکنیکی آنها نمی نهادند و در چنگال فکری کلاسیک محور و سخنرانی های تکراری خود محبوس بودند.
آغاز سبک امپرسیون با طلوع خورشید “کلود مونه”
امپرسیونیست ها در خارج از قفس ذهنی محدود آن ها، به دنبال خلق آثاری بودند که بیشتر به زندگی در لحظه حال و تجربه حسی و آنی نزدیک بود، اینکه درختی که در دوردستهاست ببینی و بدون خطوط مجزا کننده، روی بوم بازنمایی کنی بیشتر شبیه لکه ای می شود که از فاصله ای دور یادآور فرم یک درخت است.
دریافت شخصی و جوشش احساسی هنرمند، آن لکه ابژه درخت را واقعیت لحظه ای می دید که باید به آن پرداخت و ارزشگذاری کرد چرا که حاصل نگاهی لحظه ای و شگفت انگیز است که آدمی در برخورد اولیه با طبیعت با آن مواجه می شود. طبیعت برای امپرسیونیست های شهری و نوگرا، مکانی بهشتوار و ازلی بود و درعین حال موقت. انسان روزی باید به تمدن شهری بازگردد و طبیعت را در بدویت ممکن رها کند تا باز دلتنگش شود.
نقاشی های طبیعت در سبک امپرسیون چنین تعریفی از طبیعت داشتند به دلیل برداشت لحظه ای نقاشان از ابژه ها کارشان به عکاسان بیشتر شباهت داشت و تاثیری که از علم عکاسی و تجزیه نور گرفتند غیرقابل انکار است. امپرسیونیست ها نور و تاثیر بازتابش آن روی اجسام را با دقت مطالعه کردند و با وسواس زیاد روی بوم پیاده کردند این روند، حاصل یک رقابت واقع نمایی با عکاسی نبود، بلکه یاری جستن از عکاسی برای دگرگونی اسلوب کاربردی در هنر نقاشی بود.
می توان به ادعای خود کلود مونه بسنده کرد و نقاشی امپرسیون: طلوع خورشید او را آغازگر سبک امپرسیون دانست. با مطالعه تخصصی این اثر متوجه ماهیت نقاشی امپرسیونیسم می شویم حتی اگر چیزی از تاریخ هنر ندانیم متوجه خواهیم شد که طلوع خورشید مونه، هیچ شباهتی به طلوع خورشیدهای تکراری نقاشی های گذشته ندارد.
رنگ نیلی و لاجوردی تیره در ترکیبی بدون مرز، رنگ نارنجی خورشید تابناک و تشعشع نوری که خلق کرده نوسان و عدم ثبات لحظه ای را می نمایاند و تاکیدی دارد بر این حقیقت که حتی این لحظه شگفت انگیز طلوع خورشید، هم ابدی نبود و لحظاتی بعد به پایان می رسد.
چرا جنبش امپرسیونیسم به سینما راه یافت؟
این پرسش، خود مسئله ای را مطرح می کند مبنی بر اینکه چرا باید سبکی مدرن و منحصر به فرد از نقاشی به هنر تصاویر متحرک راه یابد؟ این انتخاب کارگردانان آوانگارد ناشی از چیست و چگونه می توان المان ها و خصیصه های مشخص و تعریف شده یک هنر تصویری را در قالبی دیجیتال و جهانشمول پیاده کرد؟
یک کارگردان باید جاذبه هایی کارکردی را در هنر امپرسیون شناسایی کرده باشد تا بتواند آن را در تولید فیلم و تصاویری سینمایی به کار گیرد. انسان در آثار نقاشی های امپرسیونیستی در مواجه با طبیعت است، با پیش زمینه ای شهری که یادآور بازگشت و تداوم زندگی مدرن است.
انسان مدرن با هنر هفتم و دیجیتال سینمای و جادوی تصویر بیگانه نیست و می توان خصوصیاتی از امپرسیونیسم را در خلال روایت های سینمایی جا داد، روند داستان و علت و معلول کلاسیک در سینمای امپرسیونیستی در مولفه های اولیه آن نمی گنجد، کارگردانان از نوع از سینما از داستان و انگیزه های انسانی کاراکتر مثل غم، شادی، توهم، خاطره، عشق و … برای خلق تصاویری ابتکاری و امپرسیون بهره گرفتند و آغازگر فرمی نوین در دهه های اولیه سینما بودند.
تجربه امپرسیونیسم در سینما همزمان با پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، با فیلم سمفونی هفتم به کارگردانی آبل گانس آغاز شد و در طی یک دهه موفقیت آمیز و دیرپا با فیلم هایی مثل چرخ گانس، تب لویی دلوک و فیلم پرهزینه ناپلئون اثر گانس خوش درخشید و در سال 1929 با فیلم پول اثر مارسل لربیه، و پایان زمین ژان اپستاین به عمر خود به عنوان سینمای امپرسیونیسم خاتمه داد.
ولی مثل هر سبک و جنبش هنری، ناگزیر از ادغام در ژانرهای سینمایی دیگر بود، کارگردانانی مثل هیچکاک در ژانر وحشت و روانشناختی، بونوئل در سورئال، ژان رنوار و تارکوفسکی در بیانی فلسفی و سینماتوگرافی، از امپرسیونیسم بهره جستند. در این مقاله مختصر به بررسی و تحلیل سکانس های امپرسیونیستی فیلم قلب وفادار خواهیم پرداخت تا به درک بهتری از این نمونه موفق سینمای امپرسیونیستی دست یابیم.
تحلیل فیلم قلب وفادار
فیلم قلب وفادار، محصول کشور فرانسه، در سال 1923 به کارگردانی ژان اپستاین ساخته شد، اپستاین از کارگردانان پیشرو و آوانگارد سینمای فرانسه بود که با ساخت این فیلم در سبک امپرسیونیسم، امکان شکوفایی این سبک را در هنر هفتم تثبیت کرد، پیش از این فیلم کارگردانان دیگری نیز دست به تجارب این چنینی زده بودند مثل فیلم سمفونی هفتم و یا فیلم معروف چرخ، همگی دارای المان های مشخصی از امپرسیونیسم بوده که در نوع خود منحصربفرد و قابل بررسی مجزایی هستند.
فیلم قلب وفادار به دلیل تکنیک های مشخص و قابل تعریفی که از سبک امپرسیون به کار برده شایسته بررسی و تحلیل بیشتری است، موقعیت های مکانی فیلم در مکان های واقعی فیلمبرداری شده تا از نور طبیعی بهره بیشتری ببرند، هرچند امکان استفاده از استودیوهای فیلمسازی وجود نداشت.
مدت زمان فیلم یک ساعت و چهل دقیقه است و برای یک فیلم سینمایی صامت زمان مطلوب و معمولی است. داستان فیلم درام عاشقانه ای است کاراکتر اصلی فیلم دختر یتیمی است به نام مری که به عنوان خدمتکار در کافه بار پدر و مادر نانتنی اش کار می کند. که کاراکترهای اصلی و محوری فیلم در خلال پیشبرد داستان، احساسات و عواطف انسانی و درونی خود را فرا می خوانند تا منجر به بیان فرمال امپرسیونیستی فیلم گردد.
المان های امپرسیونیسم در فیلم قلب وفادار
در سکانس اول مری با تصاویر معرفی می شود، فیلم با قاب نزدیکی از پاک کردن میز شروع می شود، مری مشغول کار است. مادامی که نیاز به مشاهده و درک واکنش های مری نسبت به دنیای پیرامونش هستیم، دوربین از چهره او نمای خیلی نزدیکی می گیرد، و زمانی که محیط اطرافش را می شناساند نما دورتر می شود، همان کاربرد کلاسیک زوایای دوربین رعایت می شود، اما برخلاف سینمای کلاسیک، نقطه دید از نگاه کاراکتر اصلی بیشتر روایت می شود.
چرا که همه عناصر فیلم نه در خدمت قصه و روایت بلکه در خدمت بازنمایی هرچه بیشتر عواطف درونی، ذهنیات و احساسات کاراکتر هستند. به طور دقیق، زمانی که نیاز مبرم به درک احساسی از کاراکتر است، واکنش های چهره مری در مقابله با محیط اطراف همگی نمایانگر دنیای بیرونی مری است که او را به اندوهی بزرگ جاری در چشمانش می کشاند.
از واکنش های او پیداست که در آشفتگی و از حس اندوه مستمر رنج میبرد و آدم ها و محیط داخلی کافه فشار روحی او را بیشتر می کنند. مری پس از اتمام کارش به کنار پنجره می رود و از پشت شیشه بیرون را تماشا می کند، نمایی که در دوره خود به شدت نو و بی بدیل در سینما بود.
در همین نما است که فتوژنی سینمای امپرسیونیسم جلوه گر می شود، کاراکتر به سمت پنجره، به سمت نوری که می تابد می رود و دوربین نمایی از چهره تاثیر گرفته از نور را ثبت می کند، تصاویر سوبژکتیو از ذهنیات و تخیلات مری به شکلی رویاگونه به نمایش درمی آید، این نما یک برداشت احساسی و تجربی از کاراکتر را در اختیار مخاطب قرار می دهد و کمک می کند تا با نزدیکی بی واسطه با حس و حال کاراکتر مری، اندوه و احساس او را دریابد و به درک درونی برسد.
تکنیک سوپرایمپوز در سینمای امپرسیونیسم
دوربین تصاویری را از نقطه دید مری به ما نشان می دهد، نما به نما سوپرایمپوز یا برهم نمایی میشود، این تکنیک پرکاربرد در سینمای امپرسیونیسم، کمک می کند تا بدون دیالوگ و بازی رئال از بازیگر به دریافت و ادراک سوبژکتیو یا ذهنی کاراکتر دست یابیم. تصاویر دیزالو اسکله، کشتی ها، آلودگی سطح دریا و مه و دود همه بیانگر حضور ذهنی مری در جایی خارج از محیط کافه است، و حزن و دلمردگی عمیق او را آشکار می سازد.
بازی بازیگر ناتورالیستی و سرشار از القای تدریجی حس اندوه درونی است، که با کمک تصویر فتوژنی که خلق کرده میزان تاثیرگذاری حسی بازیگر را افزایش داده است. در انتهای همین پلان، شخصیت آنتاگونیست این روایت خطی، پل پتیت، مردی خلافکار و تحت تعقیب پلیس و نامزد اجباری مری، وارد کافه می شود، نگاه و عکس العمل مری نمایانگر چگونگی شخصیت اوست، چیزی که به مخاطب القا میشود ترس و واهمه عمیق مری از مرد است.
مری به عنوان کاراکتری سرکوب شده و منفعل، زیر فشار این رابطه ناخواسته است. از طرفی عشق حقیقی مری، ژان کارگر اسکله است و توجیهی منطقی بر حضور اسکله و دریا در ذهنیات مری است. مری هر روز در ساعتی مقرر به اسکله میرود و با ژان دیدار می کند، دیداری که درون مری را سرشار از حس شادی و آرامش می کند. لحظات عاشقانه این زوج در کنار هم مملو از حس شاعرانه و رمانتیک سینمایی است، از نماهای تلاطم دریا و سوپرایمپوز تصاویر، غمی دریافت می شود که روی شادی آنها سنگینی می کند و خبر از عشقی بی فرجام می دهند.
تحلیل مضمونی بر اساس امپرسیونیسم
تا بدینجا، اگر به سکانس های کافه و اسکله نظر افکنیم، متوجه خواهیم شد که شخصیت مری در حال نوسان بین دو قطب متضاد احساساتش است، واکنش های ابژکتیو مری ناشی از اندوه و ملال ناشی از محیط کافه و زندگی ناخوشایندش، و در عین حال خیالات انتزاعی و فکر لحظه دیدار با معشوق که به او آرامش می دهد.
قطب دیگر احساسات او لحظه آزادی و رهایی از بند کافه و خانواده ناخواسته اش است که در محیطی واقعی و طبیعت بازنمایی می شود، شخصیت در طبیعت آزادی بیشتری دارد و مطلقا در حال زیستن احساسات واقعی اش است، همان نقشی که طبیعت در آثار نقاشان امپرسیونیست دارد، یعنی مکانی ازلی، لحظه ای، دارای کیفیتی ارزشمند برای شاد زیستن، در عین حال همچون احساسات آدمی ابدی نبوده و در موعدی نامعلوم به فرجام می رسد.
برانگیختن حس شاعرانه در فیلم قلب وفادار
در ادامه فیلم، ژان خود را به خانواده مری معرفی می کند ولی مقبول واقع نمی شود، و خشم خانواده مری را بیشتر برمی انگیزد، پل و دوستان بزهکارش، ژان را تهدید می کنند و او مجبور می شود کافه را ترک کند. پدر و مادر مری، او را از کافه بیرون می کنند و مسئولیتش را به پُل می سپارند. ژان عاشق، درد عظیمی را تجربه می کند و خود را به اسکله و جایی که با مری دیدار می کرد، می رساند.
سکانس انتظار ژان در اسکله، نمونه بارز دیگری است از تاثیر المان های امپرسیونیستی؛ حس و حال سوبژکتیو ژان، با تصاویری از خروش موج دریا بیانگر خشم و نفرتی است که نسبت به پُل دارد، نماهایی از افق دور ادغام شده با تصاویر محو و پنهان مری بیانگر عشق و دلتنگی و آرامشی است که از یاد مری در او ایجاد می شود و نیز آینده ای نامعلوم و گنگ که خوشبختی هر دو عاشق را تهدید می کند.
ساختار داستان و روند پیشبرد روایت کاملا کلیشه ای و تکراریست، فرمول داستان همان عناصر کهن قصه های عاشقانه است، سه نفر در یک مثلث عشقی، زن و مردی که وصال عاشقانه به حسرتی مدام تبدیل می شود که در قلبشان سنگینی می کند و حضور مردی خبیث که روزگار تلخ و عذاب آوری را برای عاشقان داستان، رقم می زند.
زن در این میان در کشاکش خوبی و بدیست خود تمایل به معشوقش دارد ولی زمین و زمان او را به سمت آدم اشتباهی می کشانند. زن منفعل و تسلیم جبر سرنوشتش شده و کاری از پیش نمی برد مگر به رخ کشیدن چشمان گریان و اندوهبار و زیستن با حسرت و آرزوی بزرگی که در دل دارد.
تکنیکهای کاربردی امپرسیونیسم در میزانسن
چیزی که باعث شده حتی از حدسیات سینمایی خود نسبت به اتفاقات بعدی فیلم تعجب نکنیم، علت و معلول آشکار و کلاسیک ساختار فیلم نیست بلکه کاربرد شگردها و تکنیک های امپرسیونیستی و مدرن در میزانسن فیلم است که دغدغه اساسی و فرمی کارگردانان این سبک از فیلمسازی است.
سکانس شهربازی در فیلم از دیگر سکانس های بی نظیر فیلم است که به برداشت و دریافت امپرسیونیستی از اثر کمک می کند، در همه داستان ها شهربازی به عنوان عنصر مکانی شادی برانگیز شناخته می شود، همه آدم ها در بازی و خوشحالی زمان سپری می کنند، اما در اینجا، کاراکتر مری تنها محزون در میان جمعیت است، باز هم تضادی بارز در رویارویی احساسات، دوربین سوار بر یکی از اسب های چوبی همراه با آن می چرخد.
چرخش سرگیجه آور که حس ملال آور مری از آن دریافت می شود، او ساکن و ثابت روی اسب چوبی نشسته و دنیا دور سرش می چرخد، حس شاعرانه ای دارد و از درد عشق در سکوت و سکون در لاک خود فرو رفته است، امپرسیونیسم با استفاده از تکنیک تدوین سریع و حتی ثبت تصاویر تک فرمی، نورپردازی فتوژنی روی چهره مری، حالات درونی کاراکتر را بدون نیاز به انجام هیچ عملی از سوی بازیگر، القا می کند و نیز با کادربندی های نو و شگرف که تصویر سینمایی را از حالت طبیعی و قراردادی خارج کرده و با استفاده از کج و معوج کردن کادر تصویر سعی در نزدیکی به حس و حال کاراکتر مری دارد.
بازی ناتورالیستی و طبیعی بازیگر شگفت انگیز است، و هماهنگی فرم تصاویر سینمایی با آشوب درونی مری، اثری سینمایی و شاعرانه از سبک امپرسیونیسم خلق می کند. در پلان های پایانی این سکانس شاهد تدوین موازی هستیم که مری در شهربازی در خیال ژان است و پل و رفتارهایش را تحمل می کند و در صحنه ای دیگر و هم زمان ژان در جستجوی مری است.
ژان، مری و پل را میابد و در خیابان کار به دعوا و درگیری بین دو کاراکتر می انجامد، رویایی دو قطب متضاد کلیشه ای، قانون پل را تبرئه می کند و ژان چند ماه را در زندان سپری می کند (در ابتدای معرفی شخصیت پل پتیت راوی در میان پرده گفته بود که او تحت تعقیب است ولی دلیل تبرئه قانونی او پس از دستگیری، مجهول و نامعلوم رها می شود).
بررسی تکنیک نورپردازی فتوژنی در فیلم قلب وفادار
در ادامه داستان متوجه می شویم که ژان از زندان آزاد شده و به دنبال مری می گردد، که پی می برد مری صاحب فرزندی از پل است. بیش از پیش سرخورده می شود و تصمیم می گیرد سراغ مری را نگیرد، ولی وقتی همسایه معلوم از وضعیت اسفناک زندگی مری به او می گوید، از تصمیمش منصرف می شود و به سراغ مری می رود. شخصیت دختر معلول، همسایه مری، به عنوان عنصری میانجی و کنش گر ترمیم دهنده رابطه مری و ژان است و تمام تلاشش را به کار می گیرد تا دو عاشق را به هم برساند که نهایتا موفق هم می شود.
در سکانس های پایانی شاهد تصاویری با جلوه های نوری خاصی هستیم که شایان توجه است؛ ژان در بار نشسته و زنی کنار اوست و با او در حال صحبت است، دوربین در دو نمایی نسبتا دور و نزدیک ایستاده و نور از سمت راست تصویر به ژان و زن می تابد سمت چپ و پشت سر آن ها در تاریکی مطلق است، و نور غلبه محسوسی دارد، و کمک می کند روی واکنش ها و حالات مستی ژان بیشتر دقیق شویم و تمرکز کنیم.
در حین صحبت های ژان، تصاویری از زن و مری در هم ادغام شده و گویی تصویر از پشت آینه ای محدب گرفته شده و تصویر سینمایی را غیرطبیعی جلوه می دهد، نماها تار و گاه از دید خارج می شوند، ژان در مرز بین مستی و هوشیاری در نوسان است، کارگردان در تلاش است تا با تکنیک های نورپردازی فتوژنی و ضد نور کنترل شده و همچنین تدوین تند، تصاویر سوبژکتیو خلق کند و حالات ناشی از مستی ژان را تداعی کند.
سکانسی دیگر از فیلم قلب وفادار هم قابل بررسی است، و آن سکانسی است که پل پتیت در بار مشغول خوردن مشروب است، و از بار خارج می شود، گروه نوازندگان موسیقی را می بیند که جلوی بار مشغول هنرنمایی هستند در بازنمایی واکنش های ناشی از مستی پل، تکنیک امپرسیونیستی دیگری استفاده شده.
اپستاین از تکنیک سوپرایمپوز استفاده کرده و تصاویر سوپرایمپوز شامل کاغذ نت موسیقی گیتاریست که نشان دهنده صدای موسیقی غالب و خاطره انگیز برای پل پتیت است و نیز چرخش اسب های چوبی شهربازی است، این دو تصویر به صورت متحرک در قابی یکسان برهم نمایی شده تا بیانگر خاطرات ذهنی پل باشد و همچنین از چرخش سر بازیگر در نمایی نزدیک در قاب ثابت دوربین بهره جسته تا حالات ناشی از مستی او را تشدید کند.
اوج تاثیرات امپرسیونیسم در فیلم قلب وفادار
در سکانس خانه، که مری و ژان در آغوش هم هستند و به نظر می رسد تصمیم دارند تا باهم فرار کنند، فرزند مری در گهواره است و در قالب تصویری خیالی گهواره از نقطه نظر مری و ژان، با برش دیزالو، در پشت پرده کاملا تاریک، دور و دورتر می شود، با وجود اینکه میان پرده نوشتاری در این سکانس گنجانده نشده، با استفاده از شگرد امپرسیونیستی توانسته مفهوم درونی سکانس را به مخاطب القا کند.
یعنی متوجه می شویم که فرار مری همراه با ژان ممکن است به ترک فرزندش یا از دست دادن او منجر شود، و با فرارش، به عنوان مادر تاوان سنگینی پرداخت کند، و مشخصه امپرسیونیستی دیگری که در طول فیلم به چشم میخورد گریز از نماهای پرسپکتیو است، همچون نقاشی های امپرسیونیسم که از ترکیب بندی یا کمپوزیسیون کلاسیک کمتر استفاده کرده اند، در فیلم قلب وفادار نیز، همه مناظر طبیعی در نمایی افقی، کج و معوج یا خارج از قاب فیلمبرداری شده اند.
داستان فیلم قلب وفادار با مرگ پل پتیت دائم الخمر توسط عنصر میانجی یعنی دختر همسایه، به پایان می رسد، با مرگ او زوج عاشق به سعادت و آرامشی که همیشه در آرزویش بودند می رسند. سکانس پایانی فیلم نمود آرمانی از رسالت امپرسیونیسم است.
صحنه ای که با انفجار نور در تاریکی شب آغاز می شود و به نمای در حال چرخش مری و ژان که سوار بر اسب چوبی هستند ختم می شود، نور چهره هر دو را نوازش می دهد و تاثیری ناشی از مسرت لحظه ای را بازنمایی می کند. ابتدا و انتهای این سکانس گویی که تک فریم هایی از نقاشی های امپرسیونیستی هستند که در لحظه ای آنی و گذرا در دوربین به ثبت رسیده و جاودانه شده اند.
نویسنده
ساناز سالم
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم قلب وفادار
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
استودیو کاتشو سال هاست که به کمک تیم مجرب خود در زمینه ساخت تیزر تبلیغاتی و همچنین ساخت موشن گرافیک فعالیت می کند. برای اطلاع از هزینه های خدمات کاتشو و یادگیری اصول ساخت تیزر و موشن گرافیک می توانید بر روی لینک آن ها کلیک نمایید. جالب است که بدانید از دیگر خدمات این استودیوی هنرمند و خلاق، ساخت فیلم مستند ، ساخت کلیپ اینستاگرام ، ساخت فیلم صنعتی و ساخت فیلم مراسم می باشد.
ممنون بابت تحلیل کاربردی که ارائه دادید. این فیلم از فیلمهای صامت سالهای اولیه سینماست که در سایتهای فارسی کمتر پرداخت شده. چند سال پیش دیدم ولی نقد مناسب و تکنیکی ازش سراغ نداشتم.
سپاس.