فهرست مطالب
Toggleمواردی که در فیلم شب اثر آنتونیونی مورد نقد و تحلیل قرار می دهیم :
- مقدمه ای بر فیلم شب
- نگاهی به مولفه های سبکی فیلم شب
- تحلیل درون مایه فیلم شب اثر میکل آنجلو
- لیدیا و زندان تعلیق وجودی
- نقد سینما آنتونیونی در فیلم شب
- مشاهده تریلر فیلم شب (در انتهای مقاله)
- ثبت کامنت و مشاهده نظر سایر دوستان (در انتهای مقاله)
مقدمه ای بر فیلم شب
دقیقاً یک سال پس از غوغای فیلم ماجرا در کن ۱۹۶۰ با آن سبک نوین و جنجالی اش که تبدیل به سکوی پرتابی برای آنتونیونی و نقطه ی عطفی در تاریخ سینما ( و گرایش به سوی سبک روایی مدرنیستی) شد، این فیلمساز مبدع و مولف دست به ساخت دومین قسمت از تریلوژی انحطاط و هفتمین فیلم بلند خود یعنی فیلم شب زد. فیلمی که کلیت و تمامیت اتمسفریکش تفاوت چندانی با ماجرا ندارد. همچنان با جهانی نهیلیستی روبرو هستیم که رانه های الیناسیون و بی روحی از هر طرف به پرسناژهای گمشده و مضمحل که در مرکز این فضای کژمرده و بغرنج اسیر شده اند، حمله می کند.
ماکت هایی انتلکت_ بورژوا که هم پول کافی دارند و هم علی الظاهر، انتلکت هستند اما همچنان این گمگشتگی هویتی و سرگردانی روحی است که آنها را رها نمی سازد. امری که قائم به ذات پرسناژهاست و علیت ابژکتیو ندارد بطوری که ما دقیقاً نمی دانیم که مشکل این شخصیت ها چیست که اینگونه وارد چرخه ی تک افتادگی و وانهادگی شده اند به شکلی که دیگر این تهی شدگی، بخشی از شاکله و ماهیت از هم گسسته ی آنها محسوب می شود و فیلمساز به اقتضا و مابه ازای این فضا و اتمسفر از خودبیگانه و خودمرده، از یک سیکل مدرن برای روایت داستانش استفاده می کند.
شیوه ای که از ابتدا با ابهام علی در مولفه ی اطلاعات دهندگی داستان همراه است و آن شاهپیرنگ خطی فرم کلاسیک بر محوریت یک داستان مرکزی، به گسست رسیده و به تکه داستان های خرد بر مبنای روابط در هم تنیده ی دینامیک میان شخصیت های خاکستری تقسیم می شود که بصورت همزمان در یک فضای راکد و گسسته جلو می روند. شخصیت هایی با امیال نامتمرکز پروتاگونیستی – آنتاگونیستی که مدام این جایگاه های سوبژکتیو با هم تعویض و جا به جا شده و خطوط داستانی مختلفی می سازند و ساحت پرسناژ ها در همین بازه های روایی بصورت اختلالی و غیر مستقیم معرفی می شود.
نگاهی به مولفه های سبکی فیلم شب
درام در نقاط متعددی به ایستایی ابژکتیو و فرود عامدانه رسیده که محوریت این باگ های روایی، اکسیون ها و پوزیسیون های پرسناژها در گلوگاه های اندیویدوآلیستیک است و در انتها هم یک پایان باز ( open ending) و متجانس با ساختار روایی، سرنوشتی مبهم و خودآیین را در اوج تعلیق، به داستان الصاق می نماید. این اتود کلی پلات مدرنیستی است و آنتونیونی در فیلم شب هم با همین قالب، داستانش را روایت می کند. قالبی که دقیقاً با همین فضا و اتمسفر از خود بیگانه سنخیت ماهوی دارد.
به لحاظ مولفه های سبکی هم، شب تشدیدی بر المان های زیباشناختی و تمایلات فرمالیستی آنتونیونی در ماجرا است. همان برداشت های بلند و حرکات مطول و غامض دوربین برای نمایش ترکیب بندی های معنادار و بی پیرایه و دنبال نمودن شخصیت ها و چشم اندازهای سمبلیکِ روانی _ ذهنی در ماجرا، در شب به مقدار زیادی تشدید و تقویت می شوند. با این تفاوت که ساندرو در ماجرا به عنوان مردی ظاهراً انتلکت و پولدار و بی تفاوت که اسیر میله های زندان امیال شهوانی و غریزی خودش است، اینجا جای خودش را به جیووانی با پیش زمینه ای متفاوت می دهد.مناظر سنگلاخی و صخره های داغ جزیره ی سیسیل در ماجرا جایش را به آپارتمان ها و آسمان خراش های بتونی بی روح داده است.
تحلیل درون مایه فیلم شب اثر میکل آنجلو
شروع فیلم شب، تجسسی کلی است در ماهیت جیووانی و تعریفی اختصاری از وضعیت روحی بغرنج او و لیدیا. زوجی که رابطه ی شان علیرغم اینکه ده سال علی الظاهر به خوبی با یکدیگر زندگی کرده اند، دفعتاً دچار تغییر و اضمحلال می شود و توانایی ارتباط و تماس درست با یکدیگر را در جهان مخمور و بی قاعده مدرن از دست داده اند. این همان تئوری “فقدان ارتباط با آدم ها” سورن کی یرگگور در جهان مدرن است که هر انسانی در درون خود محصور شده است.
جهانی که در آن هر انسانی گویی در مرداب انزوا زندانی شده و راهی به جهان بیرون نمی یابد و همانطور که گفته شد این اعتکاف و از خود بیگانگی امری است قائم به ذات پرسناژها. از همان ابتدا که در یک نمای لانگ شات جیووانی و لیدیا از ماشین پیاده می شوند، با اکت های منبسط و گرفته ی شان و چهره ی تهی از احساسشان وضعیت روانی آنها تا حدودی برای مخاطب آشناپنداری می شود. جیووانی و لیدیا همچون دو ربات بی روح، داخل راهرو های بیمارستان به سمت اتاق تومازو_ دوست قدیمی شان حرکت می کنند که فضای آن به اشمئزازی از مرگ آغشته است و آنتونیونی در اینجا است که در این مدخل مثالی کانسپت شخصیتی جیووانی را به عنوان ناظری منفعل و خشک در برابر مرگ تدریجی دوست قدیمی اش معرفی می کند که گویی مرگ هم در این زیستنِ عاری شده از غایت قدسی و اخلاق، برای او اباهت و وزنه و سنگینی خودش را از دست داده و امری عادی و مکرر شده. او همچون یک مجسمه بی روح شاهد مرگ دوستش است و هیچ کاری نمی کند.
لیدیا و زندان تعلیق وجودی در فیلم شب
از طرفی لیدیا که کمی احساسی تر است و هنوز نفس انسانی در او کاملاً از بین نرفته_ اگر چه او هم به هرحال وارد این دنیای تصنعی و گرفته ی جنون آمیز شده_ احساساتی می شود و از اتاق بیمارستان خارج شده و همچون کسی که نفسش در یک محیط تنگ بگیرد، به بیرون فرار می کند. لیدیا در همینجا گویی در عمق تنهایی و یک تعلیق وجودی گیر کرده است و انگار راهی برای فرار از مدرنیته ی مخمور ندارد. برداشتهای بلند و نماهای با عمق میدان بالا از مناظر تهی از آدم جایگاه سوبژکتیو شخصیت را در مرکزیت میزانسن دراماتورژی می کند. او به دیوارهای بیمارستان پناه می برد و به آنها تکیه می کند و همین استمساک بصری در فرم به یک گزاره ی ابژکتیو مبدل شده که همین پیام را به مخاطب القا می کند که لیدیا هم ناگزیر است به مرور زمان تبدیل به یکی از این شبه انسانهای متخلخل به اصطلاح انتلکت و در حقیقت مبتذل بشود.
اکنون که لیدیا از جیووانی جدا شده، فیلمساز وجود او را در فرعیت و تاخر دینامیک قرار داده و به رابطه ی بیمار و روان نژندی میان جیووانی و آن دخترک روان پریش رو می نماید. رابطه ای غیر اخلاقی و صرع آمیز که پر از التهاب و تشویش و سوسپانس است. ابتدا دخترک روان پریش که جنون وجودش به یک برون ریزی رسیده روبروی جیووانی در یک میزانسن ایستا قرار می گیرد و از او میخواهد که با او رابطه برقرار کند که این کمپوزیسیون دو نفره ی روبروی هم بیانگر همین قوه ی مبتذل میل است. جیووانی مقدمتاً می خواهد سوار آسانسور شود که درب آسانسور بسته می شود و انگار او در این حنجره اسیر شده و ناچار است در خفا تن بدین فرجام خلف اخلاق بدهد. فیلمساز با هوشمندی تمام این برخورد کنشمند را به داخل اتاق بیمارستان می کشاند؛ یعنی همان فضای جنون زده و مرگبار.
نقد سینما آنتونیونی در فیلم شب
آنتونیونی با آن نماهای بسته اش از این دو بدون استفاده از موسیقی مازاد، فضایی مشوش و مکتوم را می سازد و در اوج رابطه ی میان این دو، از صدای خشک هلیکوپتر برای دو چندان کردن حس الیناسیون و تباهی، استفاده ی فرمیک می کند.
فقط یک اشکال ریز در این سکانس وجود دارد و آن هم حرکت آخر دوربین است. باید به این موضوع دقت کرد که شخصیت اول ما که تا پایان با او همراه هستیم. جیووانی است و وجود این دخترک روان پریش هم در جهت برانگیختن احساسات و نمایش واکنش های او است و دخترک اصالت موضوعی در فیلم شب ندارد. زمانی که بصورت ناگهانی پرستارها وارد می شوند، جییوانی از دخترک جدا شده و دچار یک آشفتگی و درهمی می شود ولی دوربین اصلاً به جیووانی توجه ندارد و با پن شلاقی نظرگاه ما را به سمت دخترک می برد در حالی که بعد از این دیگر ساحت دختر اهمیتی ندارد خصوصاً که فقط می بینیم که پرستارها دختر را می زنند و این فقط بار نمایشی و متعدی دارد و نه حتی وصفی و بنظر در این پلان جیووانی در فرعیت قرار می گیرد.
نویسنده
سجاد اسماعیل پور
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم شب
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
این مقاله توسط شرکت فیلمسازی کاتشو تهیه و گردآوری شده است. از خدمات برتر کاتشو می توان طراحی و ساخت تیزر تبلیغاتی به قیمت مناسب، طراحی انیمیشن و ساخت موشن گرافیک تبلیغاتی و آموزشی، ساخت فیلم صنعتی مناسب جهت افزایش آگاهی از برند و محصولات، ساخت فیلم مستند با ابزارها و دوربین های پیشرفته، ساخت کلیپ اینستاگرام برای پیج های کسب و کاری و بلاگری و همچنین ساخت فیلم مراسم و … را نام برد.
بدون دیدگاه