مواردی که در فیلم سولاریس مورد نقد و تحلیل قرار می دهیم :
- سولاریس ؛ یک مکانیسم روانی
- چرا شعر سینمایی
- تاریخ کجای زیست اثر و محتوای آن است؟
- نقد درون مایه اثر تارکوفسکی
- مشاهده تریلر فیلم Solaris (در انتهای مقاله)
- ثبت کامنت و مشاهده نظر سایر دوستان (در انتهای مقاله)
«آیا سولاریس نوعی جامپ کات است؟»
وقتی نتوانیم در «ساحت واقعیت» با موضوعی چهره به چهره شویم و در صدد فهم دقیق آن برآییم: نما به نما و شات به شات، تلاش خواهیم کرد از ساحت واقعیت به «ساحت تخیل و ابهام» کوچ کنیم و در آنجا آزادانه تر و به دلخواه خود، عمل نماییم.
به لهجه ی دیگر: وقتی به هر دلیلی، مشکلی را روی زمین نتوانیم حل کنیم و نسبت به آن مشکل، در تنگنا جسمی و روانی قرار بگیریم، معمولا -آن مشکل را- به کمک تکنیکی به جای غیر از زمین می بریم تا اختیار و دایره ی عمل مان برای روبرو شدن با مسئله بیشتر باشد.
ولی چه فایده؟ وقتی نقدا و قاعدتا زندگی روی زمین و با اجتماع انسانی در حال عبور و مرور است نه در فضا و تخیل و «سولاریس»های دیگر؛ ولی چه فایده وقتی «خود واقعیت، تخیلی تر از هر داستانی می شود».
نقد فیلم سولاریس 1972 – چرا شعر سینمایی؟
طفره رفتن از واقعیت، دفاعی روانی است برای بقا و حفظ یکپارچگی درونی. با فرض قبول اینکه «وظیفه ی هنرمند، جستجوی مطلق است»: در راه سرچ مطلق، امکان گم شدن و به انحراف رفتن هست و بهره گیری از کلمات و تصاویر برای نشان دادن مطلق در پهنه ی زمان می تواند همراه با خلا و خطا باشد. آدمی است دیگر. و کمال نایافتگی اثر، جای نقد را برای همیشه باز می گذارد.
تخیل و ابهام و شعر-سینمایی یا غیر آن- که به نظر هر سه از یک خانواده اند، میتوانند همزمان گریزگاه و سنگر باشند در برابر امواج کوبندهی زندگی واقعی و عینی ما. منظور اینکه، زندگی در تخیل و در شعر می تواند نشانه ی یک ناکامی -مثلا ناکامی در تصویر کردن «یک مطلق» و تاثیرش روی نسبیت ها – در زندگی واقعی باشد.
به اضافه، سینما می تواند در مقام یک جامپ کات عمل کند برای عبور از واقعیت و پرتاپ به فضا و شعر و راز و رمز. سینما این قابلیت دارد که در مقام یک جامپکات عمل کند برای تصویر کردن رویاهایمان و نیز رویاسازی. کارخانهی رویاسازی -یعنی سینما- افسونگر است و واقعیت، شوکه کننده. آنچه تاکنون بیان شد فضای کلی حاکم بر این نقد و تفسیر است. و آنچه در ادامه می آید تفسیری جزئی تر است بر سولاریس اثر تارکوفسکی.
در خطوط اصلی روایت سولاریس چه میگذرد؟
سولاریس را، روانشناسی به نام کریس کلوین جلو می برد. روانشناسی که سروکارش با آدم های فراتر از زمین است: شخصیتی سرد و جدی و در عین حال باهوش. و به نظر می رسد با خودش در صلح و دوستی است. کریس اهل تماشاست: تماشای طبیعت و گل و باغ و آب و درون خود و قلب جهان. ازین رو، نماهای طولانی از طبیعت برای نمایش درونیات کریس (و کارگردان) در فیلم سولاریس قابل مشاهده است.
نکته اینه که، هری، همسر کریس، تازگی فوت کرده و این موضوع، شدیدا زندگی کریس را تحت تاثیر قرار داده است. انگار طبیعت، خانه ای شفا بخش است برای قوت قلب دادن به آقای روانشناس در برابر مرگ همسر خود. طبیعت در مقام آینده ی زنده و به عنوان: زندگی هنوز ادامه دارد و وجود و مرگ هری، متعلق به گذشته.
با این حال، پدر و فامیل کریس (دوناتاس بانیونیس) ، نگران حال و رفتار او هستند و تلاش دارند در مصیبت پیش آمده و فقدان عظیم یار، در کنار کریس باشند. اما به نظر م یرسد کریس روانشناس، بتواند از پس پیامد مرگ همسرش برآید و خود را مدیریت کند.
نقد درون مایه اثر تارکوفسکی
در چنین اوضاع و احوالی، پروژه ای مربوط به فضا برای کریس پیش میآید و باید آن را بررسی کند و نتیجه را به همکاران خود گزارش دهد. کریس وظیفه شناس و سوگوار، تلاش دارد بفهمد تحقیقاتی را که سابقا توسط دیگران در باب فضا و ماشین های فضایی و سیارات دیگر انجام شده ارزش واکاوی و شخم زدن دوباره دارد یا خیر؟
کریس همکارانی (سارتوریوس و اسنات )در ایستگاه فضایی سولاریس دارد. یکی از همکاران در ایستگاه فضایی که قصد ملاقات با کریس را داشته اخیرا خودکشی کرده و به پیش هری رفته است. در واقع کریس اکنون از دو جهت سوگوار است ولی آنچه اهمیت و اولویت دارد جلو بردن پروژه ی کاری است نه بررسی دلیل مرگ همکار و عزیزان.
خلاصه، کار با ایستگاه فضایی مرموز و گزارش کامل و دقیق از وضعیت حال و آینده ی آن، ماموریت روانشناسی است به نام کریس کلوین. با این همه، روایت سولاریس زمانی اوج و پیج و تاب به خود می گیرد که از زمین دور می شویم. یعنی کریس کلوین باید به فضا برود.
سولاریس ؛ یک مکانیسم روانی
مجموع اتفافات زندگی شخصی کریس و آنچه در بالای زمین و در جای دیگر ( در ایستگاه و بین ساکنان آن) رخ می دهد، ژانری ساخته با مضمون علم و تخیل. این اثر تارکوفسکی، در سال 1972، موفق به دریافت جایزه (خارج از شوروی) شد. سولاریس اعتباری بین المللی برای کارگردان در حوزه ی سینما به ارمغان آورد و نیز سکوی قویی شد برای ساخت آثاری چون ایثار و نوستالژیا در زمان تبعید و دور از وطن.
مکان و سال زمان انتشار فیلم سولاریس تارکوفسکی یک نشانه ی تحلیلی و تفسیری مهمی است. همین نشانه، به گمان نگارنده، برای آشکار کردن رد تاریخ بر اثر هنری و تعیین میزان کیفیت نقد اهمیت حیاتی دارد. یعنی نویسنده در تلاش است پیرو نظرات آغازین خود بر سولاریس (و در عنوان متن) در مورد «جامپکات» و «مکانیسم روانی» بیشتر توضیح دهد و آن را روشن تر کند.
رمزگشایی فیلم سولاریس – جامپ کات و مکانیسم روانی به چه معنی؟
وقتی سیستم حاکم بر شوروی در زمان خود، اجازه ی ساخت هر اثری با هر محتوایی را نمی دهد: آنچه تارکوفسکی می سازد نه یک انتخاب و اختیاری داده شده بلکه نوعی اجبار و تحکم است. و استفاده از هنر و سینما نوعی دفاع است از خود و از آنچه دوست داریم باشیم ولی عملا و به شکل ایده آل میسر نیست.
در چنین اوضاعی: کاچی بهتر از هیچی. برای اینکه نقد ما در راه رمزگشایی از اثر رو به جلو حرکت کند باید تاریخ را در نقد هنری داخل کنیم. اثر در چه زمانی و در چه مکانی و با چه مناسباتی شکل گرفته است فارغ از فرم فاخر یا مبتذل و سخیف آن. چرا به آن جایزه می دهند؟
سولاریس یک جامپ کات از واقعیت به تخیل و از زمین به آسمان به یاری دوربین سینماست. سولاریس یک جامپ کات است به کمک سینما برای عبور از سانسور و نیز «نقد ایدئولوژی» غیرنخبه گرایانه و غیرشاعرانهی زمانه تارکوفسکی.
به اضافه، سولاریس یک مکانیسم و دفاعی روانی از سوی ناخودآگاه کارگردانی در میان جنگ سرد است جهت دفاع از ارزش های خاص خود و شاید نوعی بی تفاوتی سیاسی. در چنین شرایطی، رسانهی سینما برای او یک سنگر و یک گریزگاه و تاحدی کلیسا است چون حرکت میل به راحتی توسط ایدئولوژی، سرکوب می شود و امکان بیان ندارد.
سایه سیاست و قدرت: گسترده تر و پررنگ تر از معنی چند شعر سینمایی با اسانس رمز و راز است. منظور: ایدئولوگ های فرهنگی در یک دستگاه سیاسی قاعدتا مسلطترند از ایده های شاعرانه و مضامین روحانی یک فیلمساز زیرک به همراه سلاح دوربین اش.
ازین رو آنچه در داخل ایستگاه بین هری (زنده شده) و کریس می گذرد، به نظر اهمیتی درجه دو دارد. آنچه اهمیت درجه یک دارد بر هم زدن نوع حرکت زمان و مکان زیست آدمی است که می تواند تخیلات کارگردان (و تماشاگران) را به فراتر از سال 1972کند و در فرمی علمی-تخیلی ژانری دیگر برای زیست آدمیان در واقعیت عینی پیشاپیش بسازد.
ژانر سولاریس تارکوفسکی به نسبت سولاریس سودربرگ و ادیسهی فضایی کوبریک، یک پیام برجسته در خود دارد: علمی که کارگردان به وسیله دوربین خود نمایش می دهد یک مقاومت- یا اعتراض- هنری است بروی آنچه در زمین شوروی در زمان خود جریان دارد. علمی غلیظ شده با تخیل و در فضا برای دور زدن سانسور و بیان حرفی که «نمی توان» به آسانی و بدون هزینه، روی زمین واقعیت و شفاف بیان کرد.
«هنر، نیازهای آینده را تشخیص می دهد و تلاش می کند برای تحقق شان پیشاپیش کاری انجام دهد».
قدرت فریبنده ی یک اثر هنری با چاشنی تخیل و عشق در فضا، ربطی به ارضای واقعی و کامل یک نیاز ندارد بلکه خبر از سرکوب یک خواسته و تمنا دارد.
نویسنده
فرمان رستمی
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم سولاریس
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
این مقاله توسط شرکت فیلمسازی کاتشو نوشته و جمع آوری شده است. کاتشو ، شرکتی فعال در حوزه خدمات تولید و تدوین محتواهای ویدیویی می باشد که از مهم ترین خدمات آن می توان موارد زیر را برشمرد. با کلیک کردن بر روی هر یک از این خدمات می توانید اطلاعات بیشتری در مورد آن ها به دست آورید.
ممنون از نقد خوب فیلم سولاریس. از نظر من معانی و مفاهیم و مناظری که فیلم نشون میده بیانگر عمق وجود خود و زندگیه. نکته مثبت دیگه فیلم موسیقی زیبای فیلمه.
آندری تاركوفسكی در يكی از يادداشتهای روزانهاش ليستی پنجاه موردی آورده از پرسشها و اصلاحيههايی كه دايره فرهنگی يا همان اداره سانسورِ دولت شوروی، برای اكران شدن فيلم «سولاريس» دستور اعمال آنها را صادر كرده بود. تعدادی از آن پنجاه مورد اينهاست:
١- كاراكتر كريس كلوين به كدام جبهه تعلق دارد؟ سوسياليسم، كمونيسم يا كاپيتاليسم؟
۲- دكتر اسناوت نبايد درباره بیمعنايی تفتيش كائنات حرفی بزند.
٣- درباره مفهموم خدا در فيلم بحثی نشود.
٤- درباره مفهوم مسيحيت در فيلم بحثی نشود.
٥- برای فصل نهايی اين تغييرات بايد ايجاد شود:
الف) كريس بايد به خانه پدری بازگردد.
ب) فيلم نبايد در انتها چنين تأثيری را به وجود بياورد كه كريس شخصيتی نااميد و شكست خورده دارد.
٦- انگيزه خودكشی كاباريان بايد چنين به نظر برسد كه او خود را در راه دوستان و همكارانش قربانی كرده.
٧- صحنهی بستر حذف شود.
٨- صحنههايی كه در آنها كريس شلوار به پا ندارد حذف شود.
٩- صحنههای مشاوره علمی كه شبيه به محكمه اجرا شده حذف شود.
١٠- چرا اسناوت و سارتوريوس از كريس هراس دارند؟
١١- زمينههای علمی فيلم بايد اين حس را ايجاد كنند كه ما نمیتوانيم جهان را بشناسيم و درک نظام هستی ناممكن است.
١٢- اساسا سولاريس چيست و مهمانها كه هستند؟
١٣- شخصيتها بايد بر بحران چيره شوند.
١٤- (مورد نهايی و پنجاهم) فيلم ارزشی برای انسانيت قائل نيست.
تاركوفسكی در ادامه يادداشت روزانهاش مینويسد: به شرافتم سوگند كه میخواهند نابودم كنند. اين كارشان نوعی تحريک است. از جان من چه میخواهند؟ كه اين اصلاحيهها را نپذيرم و بعد به كل نابودم كنند؟ يا اينها را قبول كنم و به دست خودم فيلمم را نابود كنم؟… درک نمیكنم كه با اين فهرست میخواهند چه بگويند. نمیتوانم قبول كنم. فيلم منهدم خواهد شد. حق ندارم افسرده شوم؟ همهی اين كارها يک تحريک است، نمیدانم تحريک به چی… خدای من، انسان بايد چقدر بدوی و ابله باشد كه دست به چنين شكاری بزند و به يک فيلم چنين ايرادهايی بگيرد…
مثل همیشه تفصیرهای آقای رستمی عالی هستند
شاعر بی بدیل سینمای جهان تارکوفسکی بزرگ منش
خیلی سر ساخت این فیلم اذیت شد