مواردی که در فیلم دشمن مورد بررسی قرار می دهیم :
- گفتار کوتاه در رابطه با صاحب اثر “دنیس ویلِنوو”
- بررسی روند صحیح زمانی فیلم
- بررسی فیلم در قالب نظریات فروید
- بررسی فیلم بصورت یک کل به هم پیوسته
- پاسخ به شش سوال کلیدی در فیلم
- مشاهده تریلر فیلم Enemy 2013 (در انتهای مقاله)
- ثبت کامنت و مشاهده نظرات سایر مخاطبین (در انتهای مقاله)
فیلم enemy متفاوت ترین اثر ویله نوو
سال 2013 بود که فیلم دشمن به کارگردانی دنیس ویله نوو به اکران عمومی در آمد. پس از تماشای فیلم سوالات و معماهای متعددی ذهن مخاطب را به تسخیر درآورد و باعث شد حتی بعضا مخاطب معمولی فیلم و سینما نیز پس از دیدن فیلم، دست به تحقیق و تفحس در راستای فهم بیشتر مفاهیم نهفته در فیلم بزند. پشت فیلم کارگردانی فرانسوی قرار دارد که سال 2008 با ساخت یک فیلم کوتاه اسم خودش را بر سر زبان ها انداخت. فیلم کوتاه دنیس ویله نوو با نام “طبقه بدی” همان سال برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره کن نام گرفت. این یک شروع خوب برای دنیس ویله نوو بود. فیلم کوتاه “طبقه بندی” به عنوان شروع کار او یک فیلم سوررئالیستی و معنا گرا به حساب می آمد.
تا قبل از ساخت فیلم سورئال بلند بعدی خود با نام enemy -در ترجمه دشمن- ویله نوو سه فیلم بلند ساخت. به ترتیب Polytechnique (پلی تکنیک) ، Incendies (ویران شده) و Prisoners (زندانیان). روند صعودی ارزش فیلم های او را می توان در همین سه فیلم بلند مورد بررسی قرار داد. دو فیلم پلی تکنیک و ویران شده بوی رنگ سینمای فرانسه را می دهند ولی آخرین اثر او قبل از enemy ، زندانیان است که از دو فیلم قبلی خود فاصله می گیرد. Prisoners هم مانند دو اثار قبلی بلند ویله نوو در دسته سورئالیسم جای نمی گیرد. در Prisoners ما نقش آفرینی درخشان هیو جکمن را در کنار جیک جیلنهال داریم . مدت کوتاهی بعد ، ویله نوو اولین فیلم بلند سورئال خود با نام enemy را با استفاده از جیک جیلنهال به عنوان شخصیت اصلی و محوری قصه خود می سازد.
enemy را می توان متفاوت ترین کار ویله نوو در نظر گرفت چرا که بعد از ساخت این فیلم ، او از سینمای سورئال و روانشناسی فاصله می گیرد و سه فیلم در ژانر ها و ساختار های مختلف می سازد. این سه فیلم بعدی ویله نوو نیز سیر صعودی کارنامه ی او را پیش می برند : Sicario ، Arrival و Blade Runner 2049 که هر کدام به نوبه خود دارای المان های مهم سینمایی هستند. با وجود کارنامه ی ویله نوو امروزه بسیازی او را در کنار کریستوفر نولان از تاثیر گذار ترین کارگردان های حال حاضر سینما می دانند.
کارگردانانی که با سینمای مستقل خود و تجربه های متفاوت در ژانر های متعدد توانسته اند تاثیر زیاد بر مخاطبان سینما بگذارند. درباره هر یک از فیلم های نام برده شده از ویله نوو می توان یک مقاله تحلیلی مجزا نوشت، اما در ایجا می خواهیم در مورد enemy متفاوت ترین اثر ویله نوو صحبت کنیم.
جیک جیلنهال پس از تجربه موفق Prisoners ، اینبار در فیلم enemy ویله نوو خوش می درخشد. جیلنهال در این فیلم به عنوان بازیگر ذره ای کم نذاشته ، او به عنوان تک ستاره فیلم enemy در دو نقش آدام (معلم) و آنتونی (بازیگر) به صورت یکسان ظاهر می شود. جالب اینجاست که چهار سال بعد جیلنهال در فیلم Nocturnal Animals تام فورد نیز به صورت یکسان در دو نقش ظاهر می شود. درباره رمزگشایی و نقد و تحلیل فیلم Nocturnal Animals حیوانات شبگرد بیشتر بخوانید. دقیقا این دو فیلم را می توان دو فیلم متفاوت در کارنامه هنری جیلنهال در نظر گرفت.
نگاهی کوتاه به روند زمانی فیلم enemy
اگر ریسک کنیم و بخواهیم در رابطه با روند داستان کلی فیلم به ترتیب زمان صحبت کنیم باید اینگونه بگوییم ، در شروع داستان متوجه می شویم که شخصیت معلم یا همان آدام دچار تکرار و روزمرگی هست. در اولین دیالوگ فیلم صدای مادرش از پشت پیغام گیر صوتی تلفن را داریم که می گوید “من نگرانتم! چطور میتونی با اون وضعیت زندگی کنی” با همین جمله ابتدایی میتوان فهمید که آدام در حال حاضر زندگی جالبی ندارد. ما می بینیم که او با در دست داشتن یک کلید vip ، وارد یک کلاب خاص از فاحشه ها می شود. در ادامه فیلم کم کم متوجه می شویم که آدام در منجلاب خیانت غرق شده است و دست به شکستن تابو ها می زند. او با دختری وارد رابطه می شود و پس از روشن شدن تاهلش و مشاجره با او، تصادف می کند.
شش ماه از آن اتفاق گذشته و هنوز آدام درگیر اختلال گذشته خود است. همسرش رفته رفته به موضوع پی می برد اما دقیقا زمانیست که فایده ای ندارد. شخصیت معلم ما باز با کلید جدید خود، همه اتفاقات گذشته را با تکرار به تصویر می کشد. ویله نوو به عنوان کارگردان اثر به شکلی ماهرانه تدوین فیلم را جلو می برد، تا با حفظ تمِ پر رنگ سورئال فیلم (با رنگ مرده حاکم بر کل فیلم) ، شعار و حرف اصلی فیلم را هم بازگو کند. حرف اصلی فیلم enemy همان جمله ی جمله معروف ساراماگو در اول فیلم است:
نماد شناسی و رمزگشایی فیلم Enemy
بررسی فیلم دشمن در قالب نظریات فروید : با توجه به آنکه مکتب هنری سورئالیسم بر مبنای نظریات زیگموند فروید شکل گرفته است، بی تردید هرگونه بررسی آثار هنری سورئالیستی بدون مراجعه به نظریات فروید کامل نخواهد بود؛ از این رو به استناد به نظریات فروید بخصوص کتاب توتم و تابو ، ابتدا به شرح عنکبوت در فیلم پرداخته و پس از آن برداشت شخصی نگارنده درباره ی کلیت داستان ذکر خواهد شد؛ بدیهی است چنین برداشت های فرامتنی به همان میزان که مورد اطمینان می باشند، لازم است مورد تردید و بررسی دقیق تری قرار بگیرند.
عنکبوت در این فیلم به نظر می رسد نقش توتم را ایفا میکند. بنابراین ابتدا شرح مختصری از کلمه ی توتم و مصادیق آن در فیلم لازم به نظر می رسد؛ توتم یک حیوان مأکول و بی آزار، یا جانوری خطرناک و مخوف است که با مجموع افراد گروه (در قبیله های بدوی،) رابطه ای مخصوص دارد. توتم در درجه اول، نیای گروه است و در درجه ثانوی، یک روحِ نگهبان است.
در پوسفر و نماهای داخل فیلم مسلط بودن عنکبوت بر شهر را داریم که نشان دهنده ی حاکمیت عنکبوت و تارمانندهایش بر شهر است.
توتم در حالیکه برای دیگران خطرناک است، فرزندان خود را باز می شناسد و به آنها گزندی نمی رساند. در آخرین پلان فیلم ، به عکس العمل شخصیت “بازیگر” در در مواجهه با عنکبوت عظیم الجچه داخل خانه دقت کنید ، هر چه باشد ، ترس و وحشت نیست چرا که حیوان توتم از اعضای طایفه حمایت و دفاع می کند، چنانچه توتم یک حیوان خطرناک باشد به دوستان انسانی خود گزندی نمی رساند. در این نما علی رغم انتظار، شخصیت “بازیگر” از دیدن عنکبوت عظیم الجثه نمی ترسد. (به خوبی آگاه است که توتم به دوستان آسیبی نمی رساند) حتی در آخرین لحظات قبل از کات ، نفس راحتی می کشد و نیمچه لبخندی بر روی لبش ظاهر می شود.
همچنین اینگونه آمده است که در بسیاری از مواقع رسمی، عضو طایفه سعی می کند با آراستن ظاهر به شکل توتم و بر تن کردن پوست حیوان و یا نقش کردن تصویر آن بر بدن خویش و تقلید حرکات توتم (همان عنکبوت در فیلم) ، وابستگی خود را با توتم نمایان تر سازد. (ماسک عنکبوت بر روی صورت زن برهنه ای که در راهرو بر روی سقف مشابه عنکبوت راه می رود را به خاطر بیاورید و همچنین استفاده در واقعیت از پر حیوان توتم) سرانجام مراسمی نیز در توتیسم وجود دارد که در طی آن، حیوان با تشریفات پر شکوهی به قتل میرسد (اشاره به کشتن عنکبوت در مراسمی ویژه در فیلم) تا بدانجا که برخی از محققین قربانی کردن حیوان ها را ناشی از آیین قربانی کردن توتم می دانند.
پس تا بدین جا دور از ذهن نمی باشد ، عنکبوت این فیلم را توتم بدانیم
از سوی دیگر کسانی که دارای توتم مشترکند، ملزم به رعایت تکلیف مقدسی هم هستند که سرپیچی از آن، بخودی خود (بدون آنکه لازم به دخالت افراد معینی باشد) کیفری را موجب می شود؛ مرگ طبیعی زود هنگام بدون لزوم دخالت افراد خاص از نشانه های آن است. سکانس تصادف آخر فیلم را در نظر داشته باشید، دوربین پس از واژگونی ماشین در نمایی ثابت ، به سمت شیشه شکسته شده نزدیک می شود … به وضوح شکستگی شیشه درست شبیه به تار عنکبوت هستش (پاسخ توتم به عبور از تابوها).
بررسی فیلم دشمن بصورت یک کل به هم پیوسته با نظریات فروید
در برخی از قبایل پس از قربانی کردن توتم یک دادرسی واقعی با استنطاق از همه شرکت کنندگان در مراسم صورت میگرفته است. در پایان دادرسی، تماما گناه را به گردن ابزار قربانی می گذاشته اند و آن را به دریا می افکنده اند. در سکانسی از فیلم “بازیگر”بسیار کنجکاوانه به بررسی کفش زنانه ای که در کمد لباس پیدا کرده است می پردازد؛ شک که آن همان وسیله ی قربانی کردن توتم است یا شاید هم یادآوری گناهی که مرتکب شده و آن را به گردن کفش (ابزار کشتن توتم) واگذاشته است. نکته کلیدی هم اینجاست که در این حین صاحب کفش به استخر رفته است (همان دریا)! بیان این مطلب در ترسیم شکل کلی داستان بسیار حائز اهمیت است.
چنانچه برداشت فوق را صحیح بدانیم، پلات (پیرنگ) چند سطری داستان چنین خواهد بود: مرد شخص اول فیلم (معلم) عملی جنسی را بر خلاف اصول و قواعد عرفی حاکم بر محل زندگیش (تابو) انجام داده است یعنی خیانت به همسر خود. در ادامه سعی بر فراموش کردن آن دارد (ولی علی رغم میل او، دو شخصیت یعنی زن حامله اش و مادر ، آن تابو را به او یادآوری می کنند) از این رو سعی بر مجزا کردن گناه خود از شخص خودش را دارد، بنابراین در حد فاصل خواب شبانه ی خود نه تنها رابطه ی جنسی گذشته خود را به شکلی دیگر آرایش می دهد بلکه شخصیتی مشابه خود (بازیگر) را برای خود خلق می کند. توجه شود که در طول فیلم هیچگاه این دو شخصیت در آن واحد توسط فرد دیگری مشاهده نمی شوند، چرا که شخصیت بازیگر اساسا وجود خارجی ندارد.
واکاوی و روانشناسی فروید در فیلم Enemy
آدام یا همان معلم قصه ما در پایان تصمیم می گیرد که شخصیت بازیگر خود را بکشد تا بدین وسیله بتواند گناه خود را فراموش کند. دقت کنید که مردن شخصیت بازیگر نشان داده می شود ولی بیان رسمی نمی یابد، رادیو کشتن دو نفر را اعلام میکند ولی اطمینان حاصل نمی شود که آن دو نفر چه کسانی هستند. البته با برگشت به ابتدای فیلم و با دیدن توتم و کلید بازگشت به مراسم ، مجدد بر نابخشوده شدن آدام تاکید می شود.
بررسی شش سوال اساسی در فیلم دشمن
- علت نام گذاری فیلم با عنوان دشمن چیست؟
طبق نظریه فروید در باب ساختار شخصیتی انسان ، ما سه شخصیت را برای فرد در نظرر می گیریم : نهاد (که پیرو غرایز انسانی و کشش های ذاتی انسان است) ، خویش یا من ( بین دو شخصیت نهاد و فرامن سیر می کند و کارش ایجاد تعادل بین آن دو است) و فرامن ( همان وجدان انسان که توسط خویش یا من به وجود آمده است بوجود آمده و شامل قوانین و خط قرمز هایی ست که باید ها و نباید های انسانی را مشخص می کند) فروید به طور مکرر به این مطلب اشاره کرده است که نهاد و فرامن ذاتا با یکدیگر در ستیز و دشمنی هستند. با بررسی و مطالعه این نظریه فروید می توان به چرایی نام گذاری فیلم ویله نوو پی برد. آدام/معلم به عنوان شخصیت من واغلب فرامن در مقابل شخصیت آنتونی/بازیگر قرار می گیرد و اینگونه دشمن اصلی شخصیت خویش خطاب می گیرد.
- دلیل یکی بودن دو شخصیت و در حقیقت تخیلی بودن شخصیت بازیگر چیست؟
در دو سکانس از فیلم، عکسی دقیقا یکسان نشان داده شده است. در بخش های ابتدایی فیلم زمانی که آدام برای اولین بار شخصیت بازیگر را پیدا می کند ، با حالتی متعجب تصویر او را با عکسی که متعلق به خودش هست مقایسه می کند. همان عکس در بخش های انتهایی فیلم و در خانه ی بازیگر (عکس متعلق به بازیگر) دیده می شود. چنین امری امکان پذیر نمی باشد مگر اینکه دو شخصیت در حقیقت یک نفر باشند. ما می بینیم قسمتی از عکسی که متعلق به شخصیت معلم است ، پاره شده است (حذف چهره زن از آن) و این در حقیقت بیانگر همان استدلال خیانت معلم به همسرش و احتمال جدایی کوتاه مدت آن ها و جدا کردن چهره ی همسرش از عکس (یا به خواست خود یا به خواست همسرش) می باشد.
همچنین در پایان قبل از تصادف ، سکانس مشاجره در اتوموبیل ، شخصیت دوست دختر (ماری) خطاب به شخصیت مرد می گوید: you’re not a man که در ترجمه ی فارسی به “تو مرد نیستی” ترجمه شده است، ولی شاید بتوان آن را اینگونه ترجمه کرد:
“تو انسان/فرد/شخص نیستی“
- در چه زمان هایی از فیلم خواب می بینیم و چه دلیلی برای این ادعا وجود دارد؟
به توالی سه سکانس آغازین فیلم دقت کنید سکانس اول سکانس افتتاحیه و معرفی است که در این بحث کاربردی ندارد ولی دو سکانس ادامه بسیار حائز اهمیت است، در سکانس دوم مرد در ماشین با پیامگیر صوتی به پیام مادرش گوش می دهد (سکانس معرفی شخصیت اول فیلم یعنی آدام/معلم) در سکانس سوم دوربین به آرامی به زن که بر روی تخت نشسته است (هلن) نزدیک می شود و زن خیره به دوربین نگاه می کند؛ بر اساس توالی این دو سکانس یا زن بایستی به مرد (شخص اول) نگاه کند که برای خواب به تخت نزدیک می شود؛ یا بایستی مستقیما بیننده (دانای کل) را نگاه کرده باشد.
چنانچه مورد اول صادق باشد در حقیقت مرد وارد اتاق خواب می شود و می توان پیامد آن را خوابیدن و در رویا رفتن دانست، اما چنانچه مورد دوم صادق باشد از آنجا که چنین نگاهی به دوربین را نمی توان در عالم واقع قانع کننده دانست و متصور شد، بنابراین در عالم غیر واقع قرار داریم (باز تاکید بر رویا و خیال). هر دو رویکرد به یک نتیجه ختم میشود. نگارنده هرچند رویکرد اول را از نظر زاویه ی دوربین منطقی نمی داند ، اما آن را بر رویکرد دوم ارجحتر می داند.
در ادامه اینکه چه زمانی از رویا بیرون می رویم، شاید سکانس انتهایی فیلم را بتوان خروج از رویا دانست ولی با این وجود قویا به نظر می رسد هیچگاه از رویای شخص اول یا هر نقطه ی دیگری خارج نمی شویم (فراموش نکنیم در سکانس آخر فیلم عنکبوت بزرگی در اتاق بسته دیده می شود). چنین برداشتی برای حد گذاری مابین واقعیت و خیال صرفا پیشنهادی بیش نیست، چرا که لزوما برای درک فیلم ، الزامی به تشخیص چنین مرزی نیست. در آخر مرور مجدد مرزبندی مشابهی که دیوید لینچ در فیلم جادهی مالهلند خود دارد. خالی از لطف نیست. در آن فیلم لینچ به طور مشخص به خواب رفتن شخصیت را با نشان دادن حرکت دوربین روی بالش و بیداری مجدد او در تخت را به زیبایی نشان می دهد.
- چرا شخصیت خلق شده ، بازیگر است و شغل دیگری ندارد؟
در سکانسی از فیلم که آدام نزد مادر خود می رود و زمانی که مشغول صحبت با مادر است، تابلویی بر دیوار نصب شده است، مشابه پوستر یک فیلم، عکس زن بر روی تابلو عکس مادر او در سنین جوانی است. به نظر می رسد مادر او بازیگر بوده است؛ و طبیعتا با بازیگر های دیگر از جمله بازیگران مرد نیز آشنا و یا دوست (نه به معنای شریک جنسی) بوده است. از طرفی فروید بر این اعتقاد است که پسر، هر آن کس را که با مادر رابطه دارد را رقیبی در برابر خویش می داند.
پسر بر سر جلب محبت های مادر (که اولین گرایش های جنسی پسر به مادر است) با او رقابت می کند و یا حتی او را تقلید می کند ، قانونی که فروید آن را فراگیر می داند. از این رو شخصیت آدام در کودکی آرزوی بازیگر شدن را داشته است. مادر به صورت واضح در فیلم دیالوگی را خطاب به آدام می گوید: “به نظرم باید این توهم که بازیگر درجه سوم سینما هستی رو رو بیخیال بشی”
بنابراین خلق شخصیت ذهنی جدید با پیشه ی بازیگری بر مبنای عقده ی اُدیپ چندان هم دور از ذهن نمی باشد. حتی این مطلب می تواند دلیلی بر فیلم ندیدن معلم (در دیالوگ با همکارش به این موضوع اشاره می کند) باشد که در این مورد نیز فروید مثال های روانکاوی بسیاری خوبی دارد (واکاوی و بررسی بیشتر را به عهده علاقه مندان می گذاریم)
نکته ای جالب توجه اینکه بازیگر نقش مادر (با بازی ایزابلا روسلینی) ،در سال 1993 در سریالی به نام Fallen Angels (به معنی فرشتگان سقوط کرده) ایفای نقش کرده است، بر روی پوستر نصب شده بر روی دیوار حتی با بررسی فریم به فریم فیلم حروف gels قابل مشاهده است
- نقش دوست دختر در فیلم چیست؟ وجود حقیقی دارد؟
این همان دختری است که شخصیت فیلم (معلم) پنهان از همسر با او رابطه داشته است، به نظر می رسد به پایان رسیدن رابطه ی آنها به دلیل پی بردن اطرافیان به این رابطه ی نامشروع نبوده است، بلکه دلیل آن این است که شخصیت دوست دختر پی می برد که معلم متاهل است (رفتار تند دوست دختر در سکانس هتل در حقیقت تغییر اندکی در واقعیتی است که زمانی رخ داده است)، ولی اینک داستان ساخته و پرداخته ی مطلوب خود را به او نسبت داده و از طرف دیگر در خواب خود به نشان فرار از آن رابطه یا آن شخص تصمیم می گیرد تا او را هم از بین ببرد.
- مباحث “دیکتاتوری و تکرار پذیری آن” که در کلاس درس معلم ایراد می شود چه ارتباطی با مضمون فیلم دارد؟
برخی از دوستان صحبت از تکرار پذیری را به دلیل آن می دانند که شخصیت قرار بر تکرار اعمال خود داشته یا دارد. ولی به نظر نگارنده تمرکز این بحث کلاسی بر “دیکتاتوری و کنترل” است نه “تکرار پذیری و الگو” به چند دلیل؛ استنباط دیالکتیک تاریخی هگل و مارکس که اساسا فردی نمی باشد و در باب ساختارهای طبیعی و اقتصادی حاکم بر جهان است و به هیچ نحوی قابلیت ارجاعات این چنینی را ندارد. نه تنها از دیدگاه فلسفی بلکه از دیدگاه هنری نیز چنین دیالکتیکی نسبتی با سورئالیسم ندارد.
ولی از سوی دیگر اگر بر روی مفهوم دیکتاتوری و کنترل ، تمرکز نماییم، مبحثی پیش خواهد آمد که منطبق بر آرای فروید و سورئالیسم است. الگوی تکرار شده ی مورد نظر نه کمون اولیه ی مارکس بلکه الگوی تکرار توتم و تابو است؛ بر این مبنا مابقی سخنان معلم درباره ی عقب نگه داشتن مردم نیز مفهومی اساسی پیدا می کند. (مطالعه بیشتر عقاید فروید در این باب به عهده علاقه مندان)
سخن پایانی
در آخر باز هم تاکید می شود سورئالیسم بر روی شانه های فروید و برتون و … استوار است و نه بر مبنای آرای فلاسفه ای چون هگل. نگارنده به دلیل پرهیز از اطناب کلام در باب بسیاری از موارد دیگر فیلم ، صرفا به عنوان پیشنهاد علاقه مندان را به بررسی موارد زیر با دقت بیشتر در رابطه با فیلم enemy دعوت می نماید:
*چشم چرانی پای زنها توسط هر دو شخصیت بازیگر و معلم
*وجود مرد قد بلند در راهرو ، یکی قبل از ورود به مراسم کشتن عنکبوت و دیگری در اواخر فیلم به عنوان مسئول آپارتمان باز در راهرو
*چرایی انتخاب یک زن حامله به عنوان همسر و همچنین ظهور عنکبوت در اتاق زن حامله
*دلیل شغل شخصیت آدام به عنوان معلم تاریخ
*دلیل جمله ی غیر مرسوم مادر به پسر خود: “تو تنها پسر من هستی و من تنها مادر تو”
*دلیل خرید عینک دودی توسط شخصیت معلم
*کلید
در پایان لازم به ذکر مجدد می باشد که تمامی مطالب برداشت شخصی نگارنده به کمک مطالعات متعدد و بررسی نکته های دقیق و به منظور راهگشای در فیلم بوده است.
پی نوشت : باز هم لازم است به فیلم حیوانات شبگرد اشاره کنم. آنجا تم فیلم خیانت سوزان به ادوارد را داریم و اینجا تم خیانت خود مرد قصه و واکاوی روانشناسی او پس از این اتفاق را … واقا تصادف جالبیست انتخاب این دو فیلم از جانب جیک جیلنهال
استودیو فیلمسازی کاتشو
از این نویسنده تحلیل فیلم Mother! آرنوفسکی را بخوانید
نویسنده
احسان آریا
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم دشمن
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
این مقاله بسیار جذاب توسط تیم شرکت فیلمسازی کاتشو تهیه شده است. شرکت کاتشو دارای تیمی حرفه ای و مجرب در زمینه خدمات ساخت محتوای تصویری و ویدیویی می باشد. شما می توانید برای سفارش ساخت تیزر تبلیغاتی و همچنین ساخت موشن گرافیک بر روی لینک آن ها کلیک کنید. از دیگر خدمات برتر این مجوعه فیلمسازی، ساخت فیلم صنعتی برای کسب و کارها ، ساخت فیلم مستند در موضوعات مختلف ، ساخت کلیپ اینستاگرام برای پیج های بزرگ و کوچک و ساخت فیلم مراسم می باشد.
یکی از بهترین نقد و بررسی هایی بود که خوندم
واقعا نویسنده شایسته تمجید هستش بخاطر مطالعات زیادی که داشته
خیلی لذت بردم
جیک جیلنهال تو فیلم دشمن کجا و این فیلمای اخیر کجا
به نظرم تا سه چهار سال گذشته به شدت تو انتخاب نقش هاش دقت داشت ولی چند سال اخیر فیلمهایی با فیلمنامه سطح پایین رو داره ایفای نقش میکنه
در ذهن من همیشه جیک جیلنهال در فیلم enemy باقی میماند
عجب تحلیلی مخم سوت کشید…مشتاق شدم برم بیشتر از فروید بخونم
اینه رسالت یه فیلم با ارزش مثل enemy
ممنون از این مثاله تامل برانگیز
برداشت من از فیلم این بود که نقش آدام نقش واقعی بود و دنیل نقش خیالی بود که آدام اون رو خلق کرده بود به چند دلیل
1-این عقده که اسم آدام از آدم و حوا گرفته شده هم صدق می کنه که آدام واقعی
2-مادرش گفت چرا هی خودت و بازیگر تصور می کنی
3- چون اصولا نمی تونه برعکس باشه یعنی دنیل بازیگری که حرفه مادرش رو ادامه داده و بلوبری دوست داره که برای سلامتی مفید و زن حامله ای داره که با وجود خیانتش پیشش مونده وخونه خوبی داره بعد بیاد بگه نه من اینا رو نمی خوام میخواد آدام باشم که استاد دانشگاه و زنش ولش کرده و پیش مادرش سرافکنده هست و خونه داغونی داره
خب مسخره میشه چون آدم ها خودشون رو قوی تر و بهتر تصور می کنن نه بد تر
حالا داستان فیلم:
درواقع داستان فیلم درباره مردی به نام آدام بود که استاد دانشگاه بود و با وجود اینکه زنش حامله بود به زنش خیانت می کنه و با هم سر این قضیه بحث می کنن که منجر به تصادفی میشه که زنش با بچه تو شکمش می میره (زخم روی شکم آدام ) .البته می تونیم این طوری هم بگیم که این زخم مادرزادی و زنش بعد این که می فهمه آدام بهش خیانت می کنه میزاره میره ٠که دومی بهتر
خلاصه الان چند وقتی شده که آدام تک و تنها زندگی می کنه و زندگیش کاملا به صورت یکنواخت هی داره تکرار میشه (این که تو اول فیلم نشون داد تو دو روز متوالی با همون دانشجوها دقیقا یک درس و تدریس کرد می تونه نشون دهنده یکنواخت بودن زندگیش باشه ) و برای همین آدام برای رهایی از این زندگی تصمیم می گیره شروع به خیال پردازی درباره آدامی کنه که همیشه دوست داشت باشه
یعنی هر روز کار آدام این شده که صبح بره دانشگاه و گاهی به مادرش سر بزنه و شب بیاد خونه و با دوست دخترش بخوابه و شب شروع کنه به خیال پردازی و دوباره صبح بره دانشگاه و …
حالا خیال و رویایی که شب ها بهش فک می کنه چی ??
این که 1-شغلش چیزی هست که مادرش بهش افتخار می کنه یعنی کارش بازیگری باشه(چون وقتی پیش مادرش رفت با توجه به عکس روی دیوار معلوم بود مادرش بازیگر و احتمالا آدام به این فکر می کنه اگه بازیگر می بود مادرش خیلی خوشحال می شد )( اما همون طور که تو فیلم معلوم بود آدم زیاد جاه طلبی نبود برای همین یه بازیگر سطح پایین و انتخاب کرد نه بازیگری که خیلی معروف باشه) 2- این که بلوبری دوست داره (چون وقتی آدام پیش مادرش رفت مادرش گفت بلوبری بخور و آدام دوست نداشت ولی دنیل عاشق بلوبری بود )
3- این که یه خونه ای داره که خب خیلی بهتر از خونه الانش هست 4-این که زنش هم تو این خیال هنوز با اون زندگی می کنه و برخلاف واقعیت اون و ترک نکرده با وجود اینکه می دونه داره بهش خیانت می کنه5_ کلا شخصیتش نسبت به خودش قوی تر یعنی اعتمادش بیشتر و یه کم لاغر تره (تو خود فيلم هم کاملا مشخص بود که نقش بازیگرش نسبت به آدام خیلی بهتر )
خب حالا قضیه این طوری که هر بار که آدام خودش رو به شکل شخصیت خیالیش یعنی دنیل تصور می کنه ذهنش باهاش شروع به جنگ می کنه و از راه های مختلفی کاری می کنه آدام نتونه اون طور که دوست داره تصور کنه و غرق در خیالاتش بشه یعنی هر بار از یه راهی (اغلب از هلنی که تو خیالاتش ساخته استفاده می کنه برای همین که آخر داستان آدام هلن رو به شکل عنکبوت دید ) با آدام می جنگه که نقش دنیل رو بندازه از سرش بیرون مثلا این بار تو خیالاتش یهو سر و کله خود استاد دانشگاهیش پیدا شد (یه چیز عادی مثل اینکه من خواب ببینم رفتم پارک یعنی تو خوابم خودم رو ببینم ) آدام هم تو خوابش وقتی دنیلی هست که همه چی داره یهو خودش رو می بینه که داره دنبال شخصیت خیالی خودش یعنی دنیل می گرده و میخواد اون و پیدا کنه و (تو فیلم هم کاملا معلوم بود که استاد دانشگاه برخلاف بازیگر خیلی تلاش کرد که هم دیگه رو ببینن ) و علاوه هلن هی بهش میگه بیدار شو تو دنیل نیستی استاد دانشگاهی یعنی هر بار تو تصوراتش هلن یه جوری اول خودش میفهمه که دنیل واقعی نیست (این که هلن رو مبل یه کاغذ پیدا می کنه که نوشته آدام استاد دانشگاه و بعد میره تو اینترنت سرچ می کنه و میره دانشکاه و آدام و می بینه و بعد برای اینکه مطمئن بشه به دنیل زنگ میزنه و میاد خونه به دنیل میگه اون کاملا شبیه تو و خودت می دونی من چی دارم میگم یعنی داره بهش میگه آدام تو دنیل نیستی از خواب بلند شو ولی آدام همچنان به تصور کردنش ادامه میده تا اینکه روی تخت هلن بهش میگه دانشگاه چه طور بود که تیر خلاصی زد و آدام فهمید باز ذهنش برنده شد و دیگه این خیال و نمی تونه جمع و جور کنه و برای همین تصور می کنه شخصیت خیالی دنیل تو تصاوف مرده
خب باز روز از نو روزی از نو
آدام دوباره باید از خواب بلند بشه بره دانشگاه و به مادرش سر بزنه و با دوست دخترش بخوابه و یه بار دیگه دنیل و تصور کنه و این بار تصورش از اینجا شروع میشه که کلید کلوپ و داره و به هلن میگه میخوام برم کلوپ و…
یعنی میخوام بگم
تمام اون صحنه های فیلم که آدام با همکارش درباره فیلم صحبت می کنه /میره از فروشگاه فیلم میگیره / فیلم و میبینه / خواب میبینه یکی شبیه خودش تو فیلم /تو اینترنت میگرده /آدرس شرکت فیلم سازی رو پیدا می کنه/ میره با تلفن عمومی به خونه بازیگر زنگ میزنه/ میاد خونه و نقش بازیگر بهش زنگ میزنه/ و حتی اون جایی که هلن میره دانشگاه دنبالش و هلن تو خونه به دنیل میگه اون مرد کاملا شبیه تو/ آدام و دنیل قرار میزارن همدیگرو و تو هتل می بینن/ دنیل دوست دختر آدام و تعقیب می کنه/ دنیل به آدام پیشنهاد میده جاهاشون رو عوض کنن/ دنیل با دوست دختر آدام میره هتل/ آدام میره خونه دنیل و…
همه اینا تو تصور آدام تنها چیز واقعی این که آدام استاد دانشگاه صبح میره دانشگاه گاهی میره خونه مادرش و شب دوست دخترش میاد پیشش و بعد خواب اون نقش دنیل و تصور می کنه و صبح همین اتفاقات تکرار میشه
ولی خب درباره شخصیت آدام!!!
الف_اون با ذهنش دشمن شده (دلیل نام گذاری فیلم )چون هر بار ذهنش نمیزاره اون دنیل رو تصور کنه
ب_اینکه میل جنسی اون غالب بر هر چیزی بود
1- با وجود اینکه خیانتش باعث شد زنش رو از دست بده ولی باز نمی تونه به خودش غلبه کنه و هر شب با دوست دخترش رابطه داره (توی فیلم هم هیچ رابطه احساسی با دوست دخترش نداشت مثلا این که به فکر ازدواج با اون باشه یا یه حرف عاشقانه ای فقط اون دختر رو برای برطرف کردن نیازش میخواست )
2- تو واقعیت هم انگار از زنش طلب کار بود چون عکس های زنش رو پاره کرده بود انگار عقیده اش این بود که زنم باید با خیانتم کنار میود برای همین تو تصوراتش باز با زنش سرد بود
3-تو خیالاتش باز خودش رو آدمی تصور کرد که خیانت می کنه(اونجایی که نگهبان ساختمان بهش میگه منم دوباره میخوام بیام کلاپ یعنی آدام بازیگر باز به زنش خیانت می کنه ) و خیلی منحرف طوری که تو خیالش وقتی دوست دختر آدام رو دید باز به فکر خیانت افتاد
دمت گرم
به نظرم کاملا درسته
خیلی خوب بود.آفرین
واو باریکلا واقعا 👏👏👏
ضمنا معتقدم شخصیت “استاد” تخیلی و تکاملیست. درواقع بازیگر که از زندگیش خسته شده تصمیم گرفته تبدیل به استاد دانشگاه شده و چیزیکه بخاطر فرقه مخفی بلده یعنی تاریخ رو تدریس کنه و بقول مادر بازیگر درجه سه بودنو ترک کند. تمام شخصیت های فیلم مانند همسر واقعی و مادرش آنجا که بلوبری براش میاره از شخصیت بازیگر باخبرند چون بازیگر بلوبری خوره. حتی همکارش که فیلمی بهش پیشنهاد میده که همین شخص بازیگر توشه. بازم سپاس
نقد فیلم دشمن به نظرم نقد خوبی اومد و خیلی از ابهامات رو برای من روشن کرد، اما بنظرم بازهم جا داشت که کامل تر نوشته بشه. سپاس از نویسنده
یک جمله ای هم تو فیلم اومد که هر رویدادی دوبار تکرار میشه که در ادامه میگه: بسیاری معتقدند ما تکرار قرن پیش هستیم؟ یعنی چی؟ و چه نیازی به مطرح کردنش بود؟
تحلیلتون بسیار مفید بود. سپاس
سپاس.
بررسی فوق العاده ای بود.
به به
عجب تحلیل کامل بجایی بود
خیلی گشتم تا یه همچین چیز کاملی پیدا کنم در باب فیلم enemy
دم شما گرم
آقای Villeneuve تو مصاحبه ای گفت که “Enemy فیلمیه که بیننده رو به چالش میکشه. خود من بیشتر تحت تاثیر فیلمهایی قرار میگیرم که بهم سرگیجه میدن. فیلمهایی که تو ضمیر ناخودآگاه آدم یه تصویر بجا میذارن و برای درک مفهومش باید کلی کنکاش کنی. اگه برای بار دوم به Enemy نگاه کنی میفهمی که واسه همه چی معنی و جوابی داره. عین یه بازی میمونه؛ بهت مستقیما جواب رو نمیده ولی کلی سوال تو مخت بوجود میاره، عین یه پازل”. در طول فیلم انگار یه فیلتر زرد به روی فیلم قرار داده شده؛ نه یه زرد قشنگ یا طلایی بلکه یه زرد مریض و کهنه تا بیننده رو تو یه حالت معذب و ناراحت نگه داره. Villeneuve میگه که “رنگ دود و مِه رو برای فیلم در نظر گرفتیم تا حس فشار جمعیت بالای شهر رو نشون بدیم. البته چون فیلم تو تابستون ضبط شد و آلودگی هوا زیاد بود دیگه نیازی به استفاده از VFX برای تولید این رنگ نبود و به طور طبیعی که منظره ی آخرالزمانی برامون بوجود اومده بود”.
میشه یکی توضیح بده قضیه اون کلیده چی بود من نفهمیدم آخرش
آنتونی ب همسرش خیانت میکرده و اون کلید هم نماده همون خیانت قایمکیش بوده که داره میره سراغ فرد دیگه ای
کاملترین ،منطقی ترین و در عین حال صحیح ترین تحلیلی بود که من از این فیلم خوندم…نقد شما واقعا لذت مشاهده این فیلمو واسه من چند برابر کرد…ممنونم
ارزش دیدن نداشت
شما درک درستی از عمق فیلم نداشتی دوست عزیز. فیلم عمیق بود؛ نقص در نگاه شما است.
بله بله حق با شماست
سلام ، نقدتون بسیار بسیار عالی بود و از خوندنش لذت بردم ، همچنین دوستان در کامنت ها هم این نقد زیبا رو تکمیل کردن ، تشکر از سایت خوب و نویسنده خوب این نقد . فیلم دشمنی هم خوراک خوبی برای ذهن های تشنه اینطور سبک ها و فیلم های نمادین و مفهومی هست .
سلام دوستان به نظرم اول این فیلم آخر فیلمو نشون میده چون اون کلید برای vip استریپ کلاب بود و در آخر معلم اون کلید رو توی نامه شخصی بازیگر پیدا کرد و هلن ناراحتی خودش رو با اون عنکبوت نشون داد تا نذاره این اتفاق برای معلم هم بیفته چون بازیگر که همسرش بود به اون استریپ کلاب میرفت و برای همین بود که هلن براش اهمیتی قائل نبود که بمیره و معلم رو انتخاب کرد ولی معلم هم کلید رو پیدا کرد و اون عنکبوت در واقع وجود نجات دهنده هلن هست
– ممکنه درست نگفته باشم ولی این چیزیه که خودم فکر میکنم
سلام
نقدتون خیلی خوب بود، فیلمو برام روشن تر کرد،
فقط یه سوال، اگر شخصیت معلم واقعیه و شخصیت بازیگر ساختگی، چرا وقتی که هلن میره به اون کالج و اونجا آدام رو میبینه یه تعجبِ همراه با ناراحتی تو چهرش به وجود میاد؟
انگار که فهمیده شوهرش دوباره رفته سراغ شخصیتِ ساختگیش، ولی مگه شغل معلمی شغلِ واقعیِ آدام نیست؟
یه نکته ی دیگه ای هم که هست، وقتی آدام میره به اون آژانس بازیگری، مسئول اونجا میگه ۶ ماهه که اینجا نیومدی، و هلن هم ۶ ماهه حامله اس، به نظرتون ارتباط بین این دوتا قضیه چیه؟
بسيار جالبه. پس از خوندن نقد شما دقيقا سوالاتي که دوستمون فاطمه خانم به فاصله يک روز مطرح کردن ذهنم رو درگير کرد. اميدوارم بتونيد پاسخ بديد..
میشه یکی قضیه عنکبوت آخر فیلم رو توضیح بده
تا اونجایی که بنده فهمیدم، آدام/آنتونی همسر باردارش و زندگی زناشویی که نیاز به تعهدات خاص خودش رو داره به چشم عنکبوت سیاه ماده میبینه که قراره زندگی خوش قدیمیش رو نابود کنه، به این دلیل که عنکبوتهای سیاه ماده بعد از جفتگیری جنس نر رو میخورند و همچنین از نظر به دام انداختن شکار در تار عنکبوت، توی سکانس آخر زمانیکه به همسرش میگه میخوام شب برم بیرون، هلن حس میکنه که آدام دوباره قصد داره چیکار کنه، برای همین شروع به نشون دادن حس ناراحتی، ترس و نفرت از آدام میشه، چون تازه تصمیم گرفته بود ببخشدش. اما از دید آدام، این ناراحتی و حس گرفتاری که هلن به نمایش گذاشته رو به چشم اون عنکبوت سیاه ماده میبینه و با ناامیدی آهی میکشه. درحالیکه مشکل اصلی خود آدام هستش که داره در حق هلن ظلم میکنه، اما با بیشرمی تمام طلبکار هستش.
درسته. مرسی
چقدر خوب بود این تحلیل
به نظرم جا داره کاملترم بهش بپردازین
خاهان زیاد داره تفسیر کامل فیلم enemy
اونقد فیلمش باحال بود انگار آدم توش گم شده باشه
و این تحلیل ها که حرف ندارن
مرسی
بهترین نقدی که از فیلم enemy خوندم برای همین سایت بود
تشکر میکنم خیلی جامع و کامل پرداختید به فیلم و خیلی چیزا برام روشن شد
فیلم Enemy از جمله فیلم های متفاوت قاب سینماست
واقا دستمریزاد با این مقاله جامع
حق مطلبو واقا ادا کردین
استفاده از تصاویر خیلی خیلی خوب و بجا بود
همین فرمون ادامه بدین
ممنون از شما و انرژی که میزارین
خیلی ممنون از نقدتون واقعا بعد از دیدن فیلم سردرگم بودم
فضای عجیب فیلم انمی بی نظیر و نفسگیر هستش
مخاطب قشنگ تو فضای فلسفی فیلم غرق میشه
ممنون از تحلیل کامل و عالیتون
چه تحلیل جامع و بی نظیری بود من عاشق این فیلمم
ممنون آقای آریای عزیز
من چندتا نقد دیگتونم توی سایت خوندم عالین واقا
امیدوارم همواره سلامت باشید
ممنون از نقد و توضیحات خوب و قابل فهمتون ،واقعاذبعد از خوندن چنین نقدی لذتی که آدم از دیدن فیلم میبینه چند برابر میشه
ممنون از توجه و محبت شما
بله واقا مطالعه در کنار فیلم هایی که پتانسیل بالایی از مفاهیم و فلسفه فکری دارند، لذت بخش است و بعضا آدمی رو دچار تحول فکری و رفتاری می کنه
جالب اینجاست که از خود تیز تبلیغاتی فیلم و دیدنش متوجه یه اثر متفاوت میشید
توصیه میکنم تریلر فیلم enemy رو ببینید قبل از تماشا
من فکر میکردم فیلم مادر آرنوفسکی خیلی خفنه تا وقتی انمی رو دیدم … چقدر این فیلم تو جزئیاتم دقیقه
سپاس از توجهتون
“مادر!” ساخته آرنوفسکی نیز یکی از فیل هایی هستش که جای بحث زیاد داره و در آینده نزدیک حتما براتون یک مقاله جامع و جذاب از این فیلم ارزشمند در سایت کاتشو رار می دهیم
دوستان کسی دلیل انتخاب شغل آدام به عنوان معلم تاریخ رو میدونه
بدجوری ذهنمو درگیر کرده
یکی از بهترین فیلم های ساخته شده بر اساس نظریات روانشناسی فروید
نمیدونم چرا از فروید و نظریاتش توی اثار سینمایی استفاده نمیکنن. به غیر از این فیلم که خیلی خوب و منحصر به فرد بود من اثر دیگه ای ندیدم که حق مطلبو برای نظریات فروید ادا کنه، خود سریال فروید هم که چرت محض بود
آقا واقا تحلیل جامع و جالبی بود
دست مریزاد 👏
*بی نظمی خودش یک نظم کشف نشده ست*
ممنون از توجهتون
خرسندیم که براتون مفید واقع شد
سوالاتی که در آخر مطرح کردین واقا چالش بر انگیزن
به نظرم کلید نماد خود کلید هستش یعنی سر آغاز هر چیز
اول فیلمم با کلید شروع میشه که وارد اون کلاب میشه
کلید سرآغاز خیانته…معلم هیچوقت کلیدشو دور نمیندازه
سلام دوست عزیز
فیلم enemy همواره جای بحث بسیار دارد
طوری که ذره ذره به این تحلیل افزوده می شود
و اشاره جالبی به مساله کلید داشتید
معلم کلید زندگی خویش را دست گرفته و خود اجازه ورود را به هر ابژه ای می دهد