مواردی که در فیلم Scarlet Street مورد بررسی قرار می دهیم :
- درباره خیابان اسکارلت و خلاصه داستان فیلم
- نقد درون مایه اصلی فیلم خیابان اسکارلت
-
قانون و میل در فیلم فریتز لانگ به نفع چه کسانی است
-
دیدن آپارتمان بیلی وایلدر از دریچه ی خیابان اسکارلت
-
مشاهده تریلر فیلم Scarlet Street 1945 (در انتهای مقاله)
- ثبت کامنت و مشاهده نظرات سایر مخاطبین (در انتهای مقاله)
درباره فیلم خیابان اسکارلت اثر فریتز لانگ
ماشین زندگی آدمی در خیابانی سر راست حرکت نمی کند. و در زندگی این احتمال همیشه وجود دارد که آرزوهای ما محقق شوند اما برخلاف آنچه که از قبل انتظار داشتیم .تحقق یک آرزو- برحسب تصادف یا پشتکار- می تواند ما را تبدیل به فرد خطرناکی کند که در ابتدا نبودیم یا نخواستیم باشیم. میل قوی به لذت جویی و حسادت به همکاری در شرکتی می تواند برای ما و در عمل، خیلی گران تمام شود: به گونه ای که آدم ساده و خوش باور را- به مانند کریس در خیابان اسکارلت- از نقاشی و صندوق داری شرکتی به ولگرد خیابان ها تبدیل کند.
این نوشتار تلاش می کند درباب سرگذشت کریس یعنی ادوارد رابینسون در خیابان اسکارلت، تحلیل و تفسیری سینمایی و فراتر از سینما ارایه دهد. به اضافه، مقایسه ای کوتاه با اثری از جنس نگاه و جنس ایده فریتز لانگ و با ریتم نوآر. بعد از جنگ جهانی دوم ایده ی نوآری گسترش زیادی داشته است و این شاید بخاطر عوارض جنگ روی زندگی کارگردان های اروپایی و آمریکایی باشد …
خلاصه داستان فیلم خیابان اسکارلت
به طور فشرده و همه فهم، اثر خیابان اسکارلت درباره ی چیست: کریس، صندوق دار با سابقه ی یک شرکت است. فردی ظاهرا اهل خیر و خوشی. نقاشی اش بد نیست و هر از گاهی تصاویری روی تابلوی میکشد که قابل ارزش به نظر میرسد. نقاشی های که به آسانی سر از آنها در نمی آورید مثل ذهن اکسپرسیونیستی خود فریتز لانگ کارگردان اثر. همکاران شرکت، برای کریس احترام مخصوصی قائل اند و کریس در اجرای قانون کم نمی گذارد.
شخصیتی ظاهرا ساده دارد، ساده به معنای همسایه ی حماقت و بازو به بازوی زودباوری و خوش خیالی. با این حال اوضاع خانه و خانواده ی او، چندان بر وفق مراد نیست. منظور اینکه همسر کریس یعنی آدل درگیر خودش است و به نظر روی اعصاب کریس راه می رود. در یک کلام و به بیان شاعران، از رنگ آبی و قرمز عشق در خانه ی کریس، خبری نیست.
با این وجود و همانطور که در عنوان اثر فریتز لانگ پیداست، صندوق دار شرکت به شکل اتفاقی و هنگام برگشت از سرکار، در خیابانی درگیر ماجرای می شود با این مضمون: زنی به اسم کینی (جون بنت) توسط نامزد ( دوست پسر) خود مورد خشونت و توهین و تحقیر قرار می گیرد و کریس هم غیرتی می شود و نمی تواند تحمل کند و بپذیرد ازین رو، وارد معرکه می شود و با جانی (معشوقه ی کینی) درگیری پیدا می کند و نهایتا و به شکلی دراماتیک کینی (گیتی) را از دست جانی فراری می دهد.
فیلم خیابان اسکارلت Scarlet Street یک اثر نوآر
ظاهر این ماجرا می گوید مسئله ای اخلاقی است و سکوت نشان بی وجدانی و همدستی خاموش با مرد هرچند عاشق اما باطن موضوع و فضا و میزانسن صحنه های خیابان می گوید که کریس نسبت به ایجاد رابطه ای تازه بی میل نبوده و دلش می خواسته. ازین رو این اتفاق و این خطر را به جان خرید تا بل در آینده ای نه چندان دور، در کنار شرکت و مثل رئیس خود، او نیز لذتی ببرد و ساده لوح از دنیا نرود یا از شرکت بازنشسته شود!
بدین ترتیب، کینی در اثر دعوای در خیابان با جانی و با میانجی گری و سخاوت و لطف با حساب کریس، با صندوق دار شرکت رابطه ای می زند و خیالاتی در ذهن خود می پرورد. یعنی ماجراهای بین کریس و کینی شروع می شود و کار به جاهای باریک می شود.
عشق کریس به کینی کم کم و به مرور کوک می شود به گونه ی که بیخیال اندک دارایی که دارد می شود و امضای کینی را هم پای نقاشی هایش می زند. در فیلم Scarlet Street انگار سرنوشت (نام فیلم دیگری از لانگ) کریس از پیش توسط جانی و کینی نوشته شده بود و خود کریس در آن چندان نقشی ندارد.
انگار سرنوشت با او بازی می کند ولی توهم اختیار و تغییر زندگی با دستان خود دارد. در آپارتمانی که با کینی می گیرند متوجه تظاهر و ریاکاری و نمایش هنری کریس برای کینی می شویم با این مضمون که تلاش می کند خود را فراتر از نقش یک صندوق دار شرکت نشان دهد و بگوید حق اش بیشتر از این هاست و می تواند مدرس و استادی برای کینی در حیطه ی هنر و فراتر از هنر باشد.
نقد فیلم خیابان اسکارلت Scarlet Street
خود بزرگ بینی و اغراق نسبت به توانایی های خود -چه در خلوت چه در جمع- نشانه ی یک خلا در عزت نفس ماست نه یک ویژگی برجسته و دقیقا از همین ناحیه آدمی می تواند آسیب ببیند. ابتدا بدانیم بعد شجاعت بورزیم: برعکس خسارت درونی و بیرونی به بار می آورد.
کریس نمی داند در نقشه و بازی بین جانی و کینی گیر کرده وقتی هم آگاه می شود مرتکب قتل کسی می شود که او را در خیابانی از دست کس دیگری قبل تر نجات داده بود. انگار زمان فیلم به ابتدای خود برگشت ولی محتوا عوض شد و فرمی دیگر گونه گرفت و شخصیت ها همان آدم های ساده نبوده اند که فکرش را می گردیم یا باآنها «همذات پنداری» می کردیم یا عاطفه و اشک این ور پرده خرج شان می کردیم.
قانون میل در فیلم خیابان اسکارلت Scarlet Street
زمانی فریتز لانگ دو اثر ساخت به نام های «جلاد ها هم می میرند» و «شما یکبار زندگی می کنید»: میل ورزی و اعمال غریزی ما اگر تا حدی کنترل نشوند می توانند جلاد یک زندگی شوند یا دستکم سبب رسوایی یک زندگی؛ غریزه، سرانجام فعالیت را ارزیابی نمی کند، در پی ارضاست. به اضافه، قانون و سرکوب نمی توانند برای همیشه میل ما به چیزها را از بین ببرند.
همواره و به قول «فروید»، «مازاد» و «ارزشی اضافی» در روان و ناخودگاه ما بجا می گذارد. «حرکت» میل و «انرژی روانی» ما در اعمال گوناگون میل به «تکرار» دارند و از نو زاده شوند. همه این موارد معطوف به بدن ماست و قدرت( و قانون) با چگونگی حرکت توانایی بدن ها کار دارد و هر حرکتی را نمی پذیرد. ضمن توجه به تفاوت ظریف لذت و میل :
زمانی میل ورزی و «اصل لذت» در ما می میرد که ما وجود نداشته باشیم. آن وقت «غریزه ی زندگی» بی معنا می شود و «غریزه ی مرگ» پیروز. تنها به یاری میل ورزی قدرتمند است که می توان وضعی تازه ایجاد یا کشف کرد.
بررسی درونمایه فیلم خیابان اسکارلت
به یاد بیاوریم آغاز تعلیق و اتفاق و گره داستان کجا شکل گرفت؟ در صحنه ی خشونت جانی نسبت به کینی در خیابان و طرفداری کریس از او. حال که جلوتر آمدیم دیدیم که کریس قاتل کینی شد و نتوانست بپذیرد چقدر ساده لوح بوده و تحقیر شده و بازی خورده. کریس به آرامی تبدیل به جانی دوم شد: مرد خوب بد شد و رنگ سیاه و تاریکی درون اش علنی تر. انسان ها در رابطه با دیگری در جامعه و جهان اند و تغییری در موقعیتی سبب می شود ما رفتارهای متفاوتی از خود بروز دهیم. ی
عنی به جای عشق، نفرت بورزیم و بجای گذشت در پی انتقام باشیم. با این همه، کریس در به در می شود و به عنوان قاتل کس دیگری را معرفی می کنند. خیابان عشق واقعی، مسیری مستقیم ندارد. بااین وجود تحلیل درون گرایانه و معطوف به طبیعیت و سرشت آدمی چون کریس کافی به نظر می رسد.
زمینه های بروز خشونت جانی به کینی در خیابان را از قبل چه کسی یا کسانی فراهم کرده؟ اگر جانی خلافکار و بزهکار است و اهل جرم، به احتمال زیادی جای از ساختار می کند که فرد به سمت خشونت بر علیه نامزد خود می رود حال چه به صورت تصنعی یا طبیعی.
چه نیازی دارد آدمی هزار نقش بازی کند تا تابلوی نقاشی را به نام خود و به مبلغی گزاف به فروش برساند؟ عشق به مثابه حیله و فریبی برای درآمدزایی و کسب شهرت؟ هنر نقاشی در مقام ابزار برای رسیدن به جایگاهی که جمع کثیری به ما احترام بگذارد؟ کریس در شرکت خود سابقه ی فراوانی داشت. انگار رقابت با رئیس شرکت خود سبب شد وی نهایتا دست به قتل بزند هرچند ناخودآگاه خودش بسیار شبیه ناخودآگاه رئیس اش بود.
آپارتمان بیلی وایلدر از نگاه خیابان اسکارلت
شرکت خیابان اسکارلت شبیه همان شرکت «جک لمون» در «آپارتمان» «بیلی وایلدر» است و آپارتمان فریتز لانگ در خیابان اسکارلت ما را یاد آپارتمان اثر بیلی وایلدر می اندازد. ازین جهت که کارمندان شرکت ها بظاهر در حال کارند و بیشتر درحال عیش و نوش با همکاران. یکی با چند نفر و دارای اشتهای جنسی بالا. این وسط هم قاعدتا و طبعا تعدادی له می شوند تا وضع به نفع بالادستان برقرار بماند.
«عشق» «جک لمون» به «شرلی مک لین» در آپارتمان در فرمی دیگر و محتوای ظریف تر در رابطه ی کریس و کینی نمایان است. نقاشی برای گارانتی رابطه، و آپارتمان برای ارتقای شغلی و نهایتا کریس و جک لمون آواره خیابان و در به در می شوند درحالی که دیگران ثروتمندتر و قدرتمندتر از قبل، هر لحظه را نقد می کنند و نمی گذارند نیسه بماند.
می بینیم که در دو اثر لانگ و وایلدر شادی و لذت نابرابر تقسیم شده است: یا واقعا چنین است یا چنین به نظر می رسد. دندان برای خوردن گوشت و حس لذت آن واجب عینی است. سرنوشت کریس و جک لمون به تماشاگر باهوش تذکر می دهند که لذت جویی بدون هزینه نیست و عواقب دارد.
در همین رابطه و آشنا با زیست خواننده ی متن: در اخبار حتما شنیده اید که جماعتی برای بردن لذت مستی، جمع شدند و مشروبات تقلبی خوردند ولی دست آخر از آن جمع، تنها یکی در آی سی یو باقی مانده. کسی که قدرت ندارد بیشتر آرزو می کند و میزان لذت آدم فقیر، فقیرانه خواهد بود.
قانون کمدی و فیلم خیابان اسکارلت
شخصیت رئیس شرکت کریس، به نوعی نماینده ی شرکت های آن جامعه است که از قانون و ارزش های متعالی، دائما اینجا و آنجا دفاع می کنند و با حرارت همکاران خوش خیالی چون جک لمون را به آن دعوت می کنند ولی چون به خلوت می روند، کارها می کنند یعنی به قانون خودشان حسابی می خندند: قانون کمدی.
قانون در شرکت های که بیلی وایلدر و فریتز لانگ به نمایش می گذرد «به نحوی طراحی شده» که یکسری از میل ها، محقق نشوند. و هرتلاشی توسط کریس و جک لمون و امثال آنان، در این راه و بدون توجه به نکته ی مذکور، دربست باخت است.
منابع :
1- تبعید خود خواسته (زندگی و آثار فریتز لانگ) اثر پیتر باگدانوویچ ترجمه قاسمیان
2- تمدن و ناخرسندی های آن اثر فروید ترجمه مبشری
3- سینما چیست اثر آندره بازن ترجمه محمد شهبا
نویسنده
فرمان رستمی
تریلر و تیزر تبلیغاتی فیلم خیابان اسکارلت
امیدواریم این مطلب براتون مفید واقع شده باشه
حتما در قسمت دیدگاه ، نظرات خودتون رو برای ما و مخاطبای ما کامنت کنید
همچنین می تونید این مطلب رو از طریق سرویس های اشتراک زیر برای دوستان خود ارسال کنید
شما کاربران گرامی می توانید با کلیک کردن بر روی لینک های زیر در مورد خدمات برتر شرکت فیلمسازی کاتشو اطلاعات بیشتری کسب کنید و نمونه های عالی فیلم های تبلیغاتی ، مستند ، صنعتی ، انیمیشن و … را مشاهده کنید. در صورت تمایل به ثبت سفارش از منوی بالا گزینه << تماس با ما >> را انتخاب نمایید.
این فیلم و همینطور فیلم قبلی فریتز لانگ (زنی در پنجره -1944) من رو یاد این ضرب المثل ایرانی انداختن: عشق پیری گر بنجنبد سر به رسوایی زند!
به نظرم در هر دو فیلم ،فریتز لانگ داره به مردهای سنبالا هشدار میده که نتیجه رفتن به دنبال دخترهای جوانِ همسن ِ دخترشون، نتیجه ای جز ویرانی زندگی نداره و هیچ دختری عاشق مردان سنبالا نمیشه بلکه افراد جوان فقط به خاطر استفاده از پول و موقعیت خوب این مردانه که تحملشون میکنن. در انتهای هر دو فیلم این نتیجه گیری رو میبینیم به وضوح
مرسی از نقد فیلم خیابان فیلم اسکارلت. داستان فیلم خیلی قشنگ و گیرا بود از دیدنش لذت بردم. منتظر نقدهای بعدیتون درباره این سبک از فیلما هستم.
به مناسبت زادروز #فریتس_لانگ تلخ و دوست داشتنی ؛
*
“فکر می کنم مضمون تمام فیلم های من نبرد انسان با سرنوشت خویش باشد؛نتیجه مبارزه مهم نیست؛بلکه نفس این تقلا کردن برایم جالب است.”
*
قسمتی از کتاب تبعید خودخواسته ، مصاحبه با پیتر باگدانوویچ
سکانس های پایانی فیلم خیابان اسکارلت ۱۹۴۴ ،یکی از سینمایی ترین صحنه های لانگ،جایی که نگون بختی و نحوست تقدیرگونه بر آدم های لانگ (طبق گفته بالای خودش) سایه افکنده است و با سایه روشن های مخوف فیلمساز و صدای توهم ذهنی کاراکتر ( ادواردجی رابینسون ) نمود پیدا می کند.
مرسی بابت این نقد
بازم همینطوری از دیگر آثار فریتز لانگ هم بزارید
یه سوالم داشتم
کتاب تبعید خود خواسته رو از کجا میتونم تهیه کنم خیلی گشتم
سلام و عرض ادب. سپاس از پیشنهاد جناب عالی. در مورد کتاب فریتز لانگ، به خود انتشارات(فاریاب) کتاب تماس بگیرید. احتمالا برای شما تهیه می کنند. اگر نبود، سری به کتابخانه ملی بزنید، شاید نسخه ای از آن در آنجا باشد که بتوان امانت گرفت. علاوه براین دو راه، پیشنهاد می کنم به پیج های کاری اینستاگرام که کتاب نایاب را خودشان پیدا می کنند و سفارش میگیرید، بروید.بااحترام
زمانی که از فریتز لانگ صحبت به میان می آید در واقع از مدرن ترین فیلمساز کلاسیک سینما (پیش از هیچکاک) صحبت می کنیم که همیشه در نشانه شناسی تصویر و فرم سینمایی جلوتر از دوران خود گام بر می داشته. در رابطه با سینمای نوآر هم این موضوع صادق است. چرا که لانگ سال ها پیش از نوآر امریکایی در فیلم خود (M ۱۹۳۱) بسیاری از تمهیدات بصری از اسکیزوفرنیای شهری و نمایش سایه های شوم را به تصویر کشیده بود، همچنین در آثار اولیه فیلمسازی اش در امریکا از جمله خشم و تنها یکبار زندگی میکنی (به ترتیب ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷) بر تقدیر گرایی تیره و تلخ زمینه ساز آثار نوآر دست گذاشته بود، تا جایی که بسیاری از منتقدین آثار لانگ را در دهه سی پروتونوآر می نامند.
اما در طول دهه چهل فریتز لانگ دو اثر اساسا نوآر در هالیوود ساخت، یکی زنی در پنجره و دیگری خیابان اسکارلت که این دومی اقتباسی بود از رمان ماده سگ ژرژدولافوشاردیه و البته پیش از این ژان رنوار (استاد دیگر سینما) آن را تبدیل به فیلم کرده بود.
خیابان اسکارلت با جشنی آغاز می شود که به سبب شمایل آشنای ما از ادوارد جی رابینسون در نقش های گنگستر کمی گول زننده است. به خصوص که دوربین او را وسط میز شام طویلی نشان می دهد که مثل مشهور ترین هیئت سینمایی اش یعنی ریکو باندلو در سزار کوچک سیگار می کشد. پس مخاطب می اندیشد که اینبار هم با کاراکتری جنایتکار از او طرف است. اما به سرعت در میابیم که کریستوفر کراس (نقشی که در این فیلم بازی می کند) صندوقدار ساده یک شرکت و شهروندی ترسو و قانون مدار است که قربانی امیال سرکوب شده اش خواهد شد.
البته نکته اینجاست که لایه های نشانه شناختی لانگ در بازنگری خود را نشان می دهد و کریس در طول روایت عملا مبدل به قاتلی می شود که این تضاد دوقطبی را معنا می بخشد. با رعایت گزاره ای که ضدقهرمان ژانر گنگستری را در جایگاه جنایتکار حرفه ای از قاتل خرده پا و کم اهمیت آثار نوآر تفکیک می کند.
سکانس عذاب وجدان کریس با رجعت لانگ به میزانسن کمابیش اکسپرسیونیستی و به کارگیری تکنیک های سمعی و بصری اش همچنان پس از سال ها کوبنده است.
سلام و عرض ادب.نکات ارزشمندی بیان کردید. اجازه می خواهم اضافه و تاکید کنم که تاریخی که در لانگ آن زیسته و زمانی که در آن بوده، تماما رنگ و بوی از «تبعید» و گرفتار در «سرنوشتی» ظاهراً غیرقابل تغییر دارد: زمانۀ «نازی»، زمانه ی تبعید بود و وطن، غریب افتاده بود.بااحترام